بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت فاطمة سلام الله عليها
مستدرک سفینة البحار، ج 3، ص 168-169
كتاب مجمع النورين للفاضل المرندي قال: وفي الحديث القدسي: لولاك لما خلقت الأفلاك، و لولا عليّ لما خلقتك؛ كما ذكره الوحيد البهبهاني. و روي في بحر المعارف: لولاك لما خلقت الأفلاك، و لو لا عليّ لما خلقتك. و في ضياء العالمين للشيخ أبي الحسن الجدّ الاُمّي للشيخ محمّد حسن صاحب الجواهر بزيادة فقرة: و لو لا فاطمة لما خلقتكما. و نحوه من كتاب المرندي . و يأتي في «فضل»: رواية اخرى في ذلك.
مستدرک سفینة البحار، ج 8، ص 243
الحديث القدسي مخاطباً للنبي صلّى اللّه عليه و آله: لولاك لما خلقت الأفلاك، وزاد بعض: و لو لا عليّ لما خلقتك، وزاد بعض: و لو لا فاطمة لما خلقتكما.
کتاب جنة العاصمة : در تاريخ ولادت و حالات حضرت فاطمه سلام الله عليها ، ص 301
مؤلف: سید حسن میرجهانی
حکایت مؤلّف راجع به یافتن سلسله سند حدیث مشهور: «لو لا فاطمة لما خلقتكما»
نگارندۀ قاصر حسن میرجهانی طباطبائی جرقویی اصفهانی - عفى الله عن جرائمه - گوید : زمانی که در نجف اشرف مشرّف بودم ، برحسب اتّفاق برای گرفتن کتابی از فضیلة العلّامه ، خلد مقام، شیخ محمّد سماوی ، مؤلّف كتاب ابصار العين في انصار الحسین علیه السلام ، به خدمت ایشان مشرّف شدم در کتاب خانه ایشان به کتابی خطّی که در مقابل داشتند نگاه می کردم از نام آن کتاب پرسیدم ، فرمودند : کتاب كشف اللثالي ، تأليف عالم جليل شيخ صالح بن عبدالوهّاب بن العرندس حلّى (1) است که یکی از علمای بزرگ شیعه در قرن نهم بوده و کتاب را به من دادند . کتابی بود به قطع وزیری ، کاغذ زرد، قریب سی صد صفحه ، و به خطّ شیخ احمد تونی نوشته شده بود.
در ضمن این که مشغول دیدن عناوین آن بودم به حدیثی برخورد کردم که مکرّر از زبان معدودی از بزرگان اهل فضل به طور مرسل شنیده بودم ، و هر چند تفحّص کرده و از بعضی از محدّثین از سند آن پرسش می کردم ، اظهار بی اطّلاعی می کردند و بعضی هم از احادیث جعلی می دانستند. دیدم در آن ، حدیث را به طور مسند نقل نموده از مرحوم سماوی برای سنخه برداری از آن کسب اجازه
1- شیخ صالح بن عبدالوّهاب بن عرندس حلّى مشهور به ابن العرندس ، از علمای اعلام شیعه می باشد که آثار متعددی در فقه و اصول دارد. از وی اشعاری در مدح اهل بیت علیهم السلام برجای مانده ، که از جمله آن ها غدیریه ای است که علّامه امینی آن را در الغدير : ج 7، ص 3 به نقل از المنتخب طریحی : ج 2، ص 352 آورده و به آن پرداخته است. از وی هم چنین قصیده ای برجای مانده است که به گفته مرحوم علّامه امینی، مشهور است که این قصیده در مجلسی خوانده نمی شود مگر آن که حضرت حجّت - عجّل الله تعالى فرجه الشريف - در آن مجلس حاضر می شوند طلیعه قصیده مذکور از این قرار است: طوایا نظامي في الزمان لها نشر *** يعطّرها من طيب ذكراكم نشر
جنة العاصمة، ص 302
نمودم، ایشان هم مضایقه نفرمودند پس با نهایت خوش حالی در همان مجلس حدیث را نوشتم . چون در فضیلت بی بی معظّمه فاطمه زهرا - سلام الله علیها - بود ، مقتضی دیدم که در این کتاب درج نمایم و العهدة على راويه .
في كتاب كشف اللئالي لصالح بن عبد الوهّاب بن العرندس ، إنّه روى عن الشيخ إبراهيم بن الحسن الذرّاق ، عن الشيخ عليّ بن هلال الجزائريّ ، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّيّ ، عن الشيخ زين الدين عليّ بن الحسن الخازن الحائريّ ، عن الشيخ أبي عبد الله محمّد بن مكّيّ الشهيد ، بطرقه المتّصلة إلى أبي جعفر محمّد بن عليّ بن موسی بن بابويه القمّيّ ، بطريقه إلى جابر بن يزيد الجعفيّ ، عن جابر بن عبدالله الأنصاريّ ، عن رسول الله صلی الله علیه و آله ، عن الله تبارك و تعالى ، أنّه قال :
﴿ يَا أَحْمَدُ لَوْلَاكَ لِما خَلَقْتُ الْأَفْلَاكِ ، وَ لَوْ لَا عَلِيُّ لَمَا خَلَقْتُكِ ، وَ لَوْ لا فَاطِمَةَ لَمَّا خلقتكما﴾ .
ثُمَّ قَالَ جَابِرٌ: هَذَا مِنْ الْأَسْرَارِ الَّتِی أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکِتْمَانِهِ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ. (1)
به سند مذکور از جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: خدای
1- تا کنون بخش هایی از این روایت شریف در برخی از کتب معاصرین آمده بود اما در هیچ کدام از آن ها سلسله سند آن ذکر نشده بود و همه آن را به عنوان حدیث مشهور قدسی می شناختند، این کتب عبارتند از : 1. بحر المعارف نوشته وحید بهبهانی؛ 2. مستدرك سفينة البحار : ج 3، ص 169، ح 8؛ 3. مجمع النورين : ص 14 پس از چاپ کتاب جنة العاصمة در سال(1398 ه. ق) و ذکر سلسله سند این روایت شریف تعدادی از کتب این روایت با ذکر سلسله سند از کتاب جنة العاصمة آوردند که از جمله آن ها عبارتند از سید محمد باقر ابطحی در استدراک خود بر کتاب عوالم العلوم بحرانی : ج 11، 25؛ فاطمه من المهد الى اللحد: ص 9؛ الموسوعة الكبرى عن فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) : ج 1، ص 259 صاحب الموسوعة الکبری این روایت را از عوالم العلوم، به نقل از جنة العاصمة آورده اما چون در عوالم آدرس این روایت از جنة العاصمة به اشتباه از صفحه 50 ذکر شد، الموسوعة نیز آن را به نقل از صفحه 50 جنة العاصمة آورده اما در واقع این روایت در صفحه 148 جنة العاصمة، چاپ (شعبان 1398 ه- ق) از انتشارات کتاب خانه صدر تهران آمده است.
ص 303
تبارک و تعالی فرمود: ای احمد ، اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود هیچ یک از شما را نمی آفریدم .
[پس جابر گفت: این از اسراری است که رسول خدا صلی الله علیه و آله ما را امر به کتمان آن کرده، مگر برای اهلش ]
تحقیقی از مؤلّف قاصر
مؤلّف كتاب كشف اللئالی یکی از علمای قرن نهم هجری و از مؤلّفین از علمای شیعه در فقه و اصول و حدیث بوده ؛ كان عالماً ناسكاً زاهداً ورعاً اديباً شاعراً ، و در حدود سال هشت صد و چهل هجری وفات یافته و قبر او در حلّه هیفاء می باشد که مزاری است که به آن تبرّک می جویند.
و سلسله راویان حدیث همه عدل امامی و از بزرگان مشیخه به شمار می روند و سند حدیث در نهایت استواری است.
آن چه در این جا بحث در اطراف آن مقتضی است، مفهوم حدیث است به خصوص جملۀ دوم و سوم که بیش تر مغز ها تحمّل آن را ندارد و از این جهت این حدیث در نزد ایشان مقبول نیست و بسا انکار می کنند و جعلی می پندارند، حال آن که این هر سه اعضای اصلی، و فاطمه زهرا - سلام الله عليها - مجمع البحرين دریای نبوّت و دریای علم و مجمع النورین نور نبوّت و نور امامت است ، و ذوات مقدّسه محمّد و علی و فاطمه هر سه قائم به یک دیگرند که اگر هر کدام از آن ها نبودند ، دیگری هم نبود.
برای تقریب به ذهن، تمام عوالم امکانیّه را به شخص تامّ الخلقي تشبيه می کنیم که مرکّب از اعضا و جوارح داخلی و خارجی است و بعضی از اجزا و اعضای آن خادم و بعضی مخدوم اند. و در اجزای مخدوم هم بعضی از آن ها
ص 304
اصلی اند که قوام و بقای سایر اعضا به واسطه آن ها است، و اگر آن ها نباشند باقی اعضا هیچ کدام نخواهند بود و قوام هر کدام از اعضای اصلی هم به یک دیگر است. مثلاً اعضای اصلی در بدن هر شخصی عبارت است از مغز که به منزله پیغمبر در بدن است ، و قلب که به منزلۀ امام است ، و جگر، که مجمع البحرین آن دو است . پس اگر گفته شود اگر دماغ نبود قلب هم نبود و اگر جگر که منشأ رسانیدن خون به قلب و از آن به مغز و سایر اعضا است نبود ، نه دماغ بود و نه قلب ، جای تردید و اشکالی باقی نمی ماند
حق جان جهان است و جهان جمله بدن *** ارواح ملائکه قوای این تن
افلاک و عناصر و موالید اعضا *** توحید همین است دگر ها همه فن
خلاصه کلام: آن چه در پیرامون این حدیث شرح داده شد ، جواب کسانی است که می گویند: «از ظاهر متن حدیث لازم می آید که فاطمه - سلام الله عليها - افضل از پدر بزرگوار و شوهر عالی مقدارش باشد»؛ این گمان غلطی است که ذهن سلیم متتبّع از آن ابا دارد در حدیث مشهور مستفیض ، بلکه متواتر نبوی صلى الله علیه و آله که فرموده: ﴿ فاطِمَةُ بِضعَةُ مِنّي﴾ (1) و هم چنین در حدیث: ﴿ فاطمة روحي التي بين
1- نهاية في غريب الحديث : ج 1، ص 133 ؛ البداية و النهاية : ج 6، ص 366؛ اصابة : ج 8، ص 8؛ سير اعلام النبلاء : ج 19، ص 488 : اسد الغابة : ج 4، ص 366؛ تاريخ مدينه دمشق : ج 3، ص 156 ؛ تفسیر ابن کثیر : ج 3، ص 267 ؛ شواهد التنزيل : ج 2، ص 415؛ قواعد الاحكام : ج 1، ص 122 ؛ مختلف الشيعه : ج 1، ص 121 ؛ زبدة الاحكام : ص 189 ؛ مسند زید بن علی : ص 459؛ محلی : ج 8، ص 57 ؛ علل الشرائع : ج 1، ص 186 ؛ امالی صدوق : ص 165 ؛ روضة الواعظين : ص 150 ؛ دلائل الامامة : ص 135 ؛ امالي مفيد : ص 260؛ امالی طوسی : ص 24؛ مناقب : ج 3، ص 112؛ عمدة : ص 384؛ بحار الانوار: ج 1، ص 279 .
ص 305
جنبيّ﴾ (1)، که هر دو را فریقین روایت کرده اند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را به عضویّت خود معرّفی فرموده و آن بی بی معظّمه را بر سبیل حقیقت نه مجاز روح خود خوانده است.
و قول قاضی عضدی، صاحب مواقف که گفته است: «این کلام پیغمبر از باب مبالغه و کثرت محبّت به آن حضرت بوده و بر وجه مجاز بوده نه اغراض دیگری» ، قابل قبول نیست، زیرا مقام شامخ رسالت بالاتر از آن است که مجاز گویی کند
لفظ «بَضعه» به معنای جزء است ، و اصل در جزء عدم جواز تفکیک صفات آن از کل است . به این بیان : مثلاً هر گاه کسی دارای صفتی باشد ، آن صفت نسبت به ذات موصوف ، بر وجه حقیقت شامل تمام اعضای او است ، و شکّی نیست که نسبت حمل آن به اعضای ،موصوف ، برابر و یکسان است و تفکیک میان اعضا به واسطه سلب وصف از بعضی یا به واسطه تفاوت برخی اعضا با اعضای دیگر از جهت شدّت و ضعف یا کم و زیاد ، غلط و واضح البطلان است.
مثلاً اگر شخصی به صفت سخاوت متّصف باشد ، می گویند آن شخص دارای ملکه سخاوت است و نمی گویند که چشم او یا گوش او یا دست او این ملکه سخاوت را ندارد و یا چشم او یا گوش او سخاوتش از سایر اعضای او کم تر یا زیاد تر است. و به قدری این مطلب ظاهر و روشن است که محتاج به دلیل و استدلال نیست
این بیان عیناً در موضوع حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله نیز در مقام فضیلت و متّصف بودن به فضائلی که دارد جاری است، سوای فضیلت نبوّت و رسالت که آن
1- امالی صدوق : ص 175 ، امالی مفید: ص 105 ؛ فضائل : ص 9 ؛ بشارة المصطفى : ص 306؛ بحار الانوار: ج 27 ، ص 63
ص: 306
به دلیل خاص خارج است.
پس گفته نمی شود که فلان عضو یا روح مبارکش ، فاقد وصف فضیلتی یا اوصاف فضائل او است ، یا بهره آن عضو یا روح از اعضای دیگر آن حضرت کم تر یا ضعیف تر است .
بنابراین می گوییم: حدیث مستفیض ، بلکه متواتر بضعه و حدیث روح بر وجه حقیقت است نه مجاز و افضلیّت آن بی بی معظّمه از جمیع انبیا و رسل مسلّم است، به استثنای پدر بزرگوار و شوهر عالی مقدارش صلوات الله عليهم و على آلهم الطيّبين.
ایراد و پاسخ آن
اگر کسی بگوید که انبیا علیهم السلام با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در عصمت و طهارت مساوی و برابرند ، و لیکن آن ها ویژگی ای دارند که در زهرا (سلام الله علیها) نیست ، و آن مرد بودن آن ها است، به حكم ﴿ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ﴾ (1) ( يعنى: مردان بر زن ها قیامت ولایت و سیاست دارند و این به دو علّت است: یکی: موهوبی از جانب خدا ، و آن این است که خدا ایشان را بر زن ها به سبب چیز های بسیاری از کمال عقل و حسن تدبیر و زیادی قوّت در اعمال و طاعات فضیلت داده است ، و از همین جهات است که پیغمبری و امامت و ولایت و اقامه شعائر و جهاد و قبول شدن شهادات ایشان در هر کاری و دو برابر بردن بهره ارث و... به آن ها اختصاص داده شده و علّت دیگر: مردان نفقه زن ها را می دهند و صداق و مهر آن ها را ادا می کنند با این که فایده نکاح بین آن ها مشترک است .) و ضرورتاً مرد بهتر از زن
1- نساء (4) : 34
ص: 307
است، هر چند شرف انتساب به پیغمبر برای زهرا (سلام الله علیها) باشد چرا که آن نسبت عرضی است نه ذاتی.
جواب گفته می شود: در نزد همۀ دانشمندان به نحوی مسلّم است که احدی از مسلمانان نمی توانند آن را انکار کنند ، و شک و تردیدی ندارند که خدای عزّ و جل ملاک کرامت و فضل و شرف را طهارت، تقوی ، علم و معرفت قرار داده ، نه به مرد و زن بودن. و برای همین است که هرگاه زن، صالح و مؤمن باشد و مرد، فاسق و فاجر، و هم چنین هر گاه زن به طهارت و تقوی نزدیک تر باشد و علم او بیشتر باشد و مردی تقوی و طهارت نداشته باشد و جاهل باشد، به قطع و یقین چنین زنی اشرف از چنان مردی است و می بینیم که اگر مرد بی تقوی شد ، ولایت او ساقط می شود و کرامتی برای او نخواهد بود ، و اگر مرد فاسق شد مطلقاً شهادت او پذیرفته نمی شود و عکس آن ، زن صالح باتقوی بسا مالک مرد می شود.
پس مزیّت و فضیلت وقتی برای مرد حاصل می شود که با طهارت و تقوی باشد و هر گاه بدون طهارت و تقوی باشد [مزیّت و فضلی برای او نیست . ] و اگر مرد و زن در طهارت و تقوی و علم مساوی باشند ، مرد افضل از زن است و اگر زن از هر جهتی بر مرد رجحان داشته باشد، او از مرد افضل است. پس افضلیّت مرد منوط به دو شرط است: یکی مساوات او با زن در تقوی و علم و سایر جهات فضل ، و دیگر مساوات هر دو با هم در رتبه و درجه
و امّا وقتی که زن در رتبه و درجه بالاتر از مرد باشد ، و در مقام علیّت باشد و مرد در مقام معلولیّت ، بدون شک و تردید زن افضل از مرد است بالضروره ، به خاطر مساوی نبودن علّت با معلول ، و نور با منیر در هیچ حالی از احوال
حاصل کلام آن که : عصمت و طهارت صدّیقه طاهره - سلام الله علیها - به نصّ کلام خدا ثابت است چنان چه خدا به عصمت و طهارت او شهادت داده به آن چه
ص: 308
که مافوق ندارد ، و کلیه پلیدی های ظاهری و باطنی را - چه گناهان و خطا های ظاهری و باطنی ، چه کبیره و صغیره ، حتّی از ترک اولی و حدیث نفس و کلیّه آن چه خدا نمی خواهد - از او دور کرده است .
و دیگر آراسته بودن آن حضرت به علوم ظاهری و باطنی ، و ثبوت اعلمیّت از همۀ پیغمبران غیر از پدر بزرگوار و شوهر عالی مقدار خود - به نحوی که ائمّۀ طاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين - به صحیفۀ فاطمه افتخار می فرمودند که علم آن چه گذشته و آن چه تا قیام قیامت بعد از این بیاید و واقع شود و آن چه در زمان او موجود بوده در آن است - نیز دلیل بر افضلیّت او بر تمام انبیا و رسل غیر از پدر و شوهرش - صلّى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنیها - است .
القطرة، ج 1، ص: 273
24/275- عن کتاب خصائص الفاطمیّة: عن جابر الجعفی، عن الصادق علیه السلام، عن آبائه، عن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم عن اللَّه أ نّه سبحانه وتعالی قال: لولاک لما خلقت الأفلاک ولولا علیّ لما خلقتک، ولولا فاطمة لما خلقتکما. (2)
1- مناقب ابن شهراشوب: 341/3، عنه البحار: 84/43 ح7، ورواه الخوارزمی فی المقتل: 80/1 .
2- أقول: روی الحدیث السیّد میرجهانی رحمه الله فی الجنّة العاصمة ص 148: بإسناده عن جابر بن یزید الجعفی، عن جابر بن عبداللَّه الأنصاری، عن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم عن اللَّه تبارک وتعالی أ نّه قال: یا أحمد لولاک. الحدیث (مثله).
✔️ آیت الله شبیری زنجانی:
🔸حديث "لولاک" که در الجنه العاصمه ذکر شده است، جعلی است. مرحوم میرجهانی نقل کرده است که من به کتابخانهٔ شیخ محمد سماوی، نویسنده کتاب ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام رفتم و کتابها را می گشتم تا به کتابی از ابن عرندس برخورد کردم. سپس طریقی از ابن عرندس نقل میکند که مجعول بودن آن روشن است. در آن طریق ابن عرندس از کسی نقل میکند که مدتها بعد از او متولد شده است.
🔹علاوه بر این شیخ محمد سماوی از عشاق کتاب بود و کتابهای نادر و نسخه های خطی زیادی داشت. معمولاً کسانی که نسخه های خطی دارند، افراد را به مخازن کتاب خود راه نمی دهند؛ چون احتمال سرقت و حتی خطر جانی وجود دارد، زیرا ممکن است برای تصاحب نسخه ای که مثلاً صد میلیون تومان قیمت دارد، صاحب کتاب را بکشند. شیخ محمد سماوی نیز همینگونه بود و به هیج وجه احدی را به کتابخانه خود راه نمیداد. آقای فیروزآبادی، مؤلف فضائل الخمسة من الصحاح السة برای تألیف کتابش از کتابخانهٔ شیخ محمد سماوی استفاده میکرد، ولی به این نحو که باید وثیقه ای در اختیار آشيخ محمد میگذاشت تا فلان کتاب چایی - نه خطی - را در اختیارش بگذارد، آن هم به این صورت که آشیخ محمد خودش کتاب را از مخزن می آورد و فیروزآبادی در بیرونی می نشست و از کتاب استفاده میکرد و سپس کتاب را تحویل میداد و وثیقه را می گرفت. هیچ کس اجازه نداشت وارد مخزن کتاب او شود. این را مرحوم آقای فحام که مطلع بود، نقل میکرد. من هم از فیروزآبادی شنیدم که از کتابخانهٔ آشیخ محمد استفاده میکرد، ولی کیفیت استفاده را آقای فحام نقل میکرد. شاید از فیروزآبادی شنیده بود.
🔸به مناسبتی پیش آقای آسید عبدالعزیز طباطبایی از نقلیات مرحوم میرجهانی صحبت شد و من گفتم: بالای منبر مطالبی نقل میکرد که انسان نمی تواند باور کند؛ از جمله ماجرای حدیث «لولاک»، آقای آسید عبدالعزیز گفت: همین طور است، امکان نداشت که آشيخ محمد سماوی کسی را به کتابخانه اش راه بدهد، مستحيل بود!
📚جرعه ای از دریا ج۲ ص۶۸۴
نکته مهم در مورد جناب ابن عرندس این است که جناب شیخ محمد سماوی برای اولین بار تاریخ وفات او را ۸۴۰ قمری عنوان کرده است این در حالی است که مرحوم سید حسن صدر در تکلمه امل الآمل، ابن عرندس را از شعرای قرن یازدهم برمی شمرد:«من المكثرين في رثاء الحسين عليه السّلام و مدح أهل البيت عليهم السّلام في القرن الحادي عشر»(تكملة أمل الآمل، ج3، ص: 176) و یعقوبی نیز در بابلیات تاریخ وفات را حدود ۹۰۰ هجری عنوان می کند:(البابلیات، ص 147) که با این حساب قطع به جعلی بودن حدیث کنار می رود.
در این طریق ابن عرندس از ابراهیم بن حسن ذراق(یا دقاق یا وراق) از مشایخ جناب محقق ثانی و شیخ ابراهیم بن سلیمان قطیفی نقل کرده است که در سال ۹۰۹ یا ۹۲۰ قمری زنده بوده است و با عنایت به تاریخ ذکر شده در کلام یعقوبی این دو معاصرند و نقل یکی از دیگری بلا اشکال.
تكملة أمل الآمل، ج2، ص: 15
13- الشيخ ابراهيم بن حسن الدقاق
شيخ المحقّق الثاني، علي بن عبد العالي الكركي.
قال في حقّه تلميذه: «المحقّق المدقق، أفضل أهل عصره، و زبدة
تكملة أمل الآمل، ج2، ص: 16
دهره، المعتمد على اللّه الخلّاق، الشيخ ابراهيم بن حسن الدقاق، انتهى» «1».
يروي عنه المحقّق الثاني المذكور، عن العالم الجليل علي بن هلال الجزائري، الآتي ذكره، إن شاء اللّه.
و يروي عنه أيضا الشيخ الفقيه الشيخ ابراهيم القطيفي، قال: عن عدّة من الفضلاء و أوثقهم الشيخ ابراهيم، الشهير بالدقاق، عن الشيخ علي بن هلال .. إلخ.
و بالجملة هو من أوثق الشيوخ، رضي اللّه عنه.
اجازه شیخ ابراهیم بن سلیمان قطیفی
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج105، ص: 114
تتمة
طرق فقهائنا رضوان الله عليهم مشهورة منها ما هو مذكور للعلامة في خلاصة الأقوال و للشيخ في آخر الإستبصار و لابن بابويه في آخر من لا يحضره الفقيه إلى غير ذلك كلها هي طرقنا إجازة و طرقنا إليهم متعددة منها ما أجازه لي عدة من الفضلاء أوثقهم الشيخ إبراهيم بن الحسن الشهير بالذراق عن الشيخ علي بن هلال الجزائري عن الشيخ أحمد بن فهد عن الشيخ زين الدين علي بن الحسن الخازن الحائري عن الشيخ أبي عبد الله محمد بن مكي فهذا طريق إلى الشهيد و سائر طرق الشهيد طرق لنا.
و عنه قدس الله روحه أيضا عن الشيخ علي بن هلال عن الشيخ عز الدين بن العشرة عن الشيخ أحمد بن فهد عن الشيخ علي بن يوسف النيلي و ظهير الدين علي بن عبد الجليل النيلي عن شيخهما السعيد عن أبيه العلامة عن المحقق نجم الدين بن فهد بطرقه إلى السعيد و العلامة و المحقق فطرقهم طرق لنا.
و عنه أيضا عن علي بن هلال عمن يثق به عن عبد المطلب بن الأعرج الحسيني عن جمال الدين الحسن بن يوسف عن محمد بن نما عن محمد بن منصور العجلي بن إدريس عن عربي بن مسافر العبادي عن إلياس بن هشام الحائري عن أبي علي ابن الشيخ أبي جعفر الطوسي عن الطوسي رحمه الله عن السيد المرتضى علي بن الحسين.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج105، ص: 115
و عن الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان و عنه عن أبي جعفر محمد بن علي بن موسى بن بابويه القمي الملقب بالصدوق و عن المفيد عن محمد بن يعقوب الكليني فهذا إلى أجلاء فقهائنا و طرقهم أشهر من أن يذكر إلى الأئمة ع متصلة إلى سيد المرسلين ص فما كان من فتاويهم فإليهم خاصة و ما كان من الأحاديث فإلى خاتم النبيين ص عن جبرئيل ع عن رب العالمين.
و كتب الفقير الحقير غريق الخطايا و أسير الحدثان إبراهيم بن سليمان القطيفي المجاور بحرم مولاه أمير المؤمنين علي صلوات الله و سلامه عليه جعله الله به من الآمنين في الدنيا و الآخرة آمين حادي عشرين من شهر عاشوراء مفتتح سنة عشرين و تسعمائة و صلى الله على محمد و آله و الحمد لله رب العالمين و أسأل من عموم كرم أخلاقه أن لا ينساني من الدعاء في خلواته و دبر صلواته كما لا أنساه حتى أوسد رميما في التراب و إلى الله المرجع و المآب و كتب الفقير إلى الله إبراهيم بن محمد الحرفوشي عفا الله عنهما و عن جميع المؤمنين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.
روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج1، ص: 26
[ذیل مدخل شیخ ابراهیم بن سلیمان قطیفی ]
و له أيضا إجازات كثيرة لجملة من أفاضل عصره و تلاميذه:
منها: ما ذكره الشيخ أحمد بن زين الدين الأحسائى في بعض إجازاته الكبيرة عند مروره على ذكر هذا الرجل فقال: و لهذا الشيخ كتب منها رسالة في الفرقة الناجية، و شرح ألفيّة الشهيد، و له شرح الأسماء الحسنى. و فرغ منه سنة أربع و ثلاثين و تسعمائة. و له إجازة لتلميذه معزّ الدين محمّد بن تقىّ الدين الاصفهانى يظهر منها أنّ الشيخ علىّ بن هلال الجزائري عمّه و تاريخ الإجازة ثمان و عشرين و تسعمائة.؟! و فيها أنّه أجازه عدّة من المشايخ أوثقهم الشيخ إبراهيم بن حسن الورّاق عن الشيخ علىّ بن هلال. و تاريخها سنة عشرين و تسعمائة
نقل صاحب روضات در حالی است که در شیخ ابراهیم قطیفی در اجازه منقول در بحار به شاگرد خود استرآبادی که در تاریخ ۲۱ محرم ۹۲۰ نوشته شده است از تعبیر قدس الله روحه برای استاد خود ابراهیم بن حسن ذراق بهره برده است
أعيان الشيعة، ج2، ص: 127
إبراهيم بن حسن الوراق
من أهل أوائل المائة العاشرة من مشائخ الإجازة للشيخ إبراهيم القطيفي. قال القطيفي في اجازته للمولى شمس الدين محمد بن الحسن الأسترآبادي و تاريخها سنة 920 في حقه: الشيخ الفقيه النبيه على الإطلاق إبراهيم بن الحسن الوراق و قال انه أوثق مشائخه الذين روى عنهم يروي القطيفي عنه عن علي بن هلال الجزائري.
طبقات مفسران شيعه، ص: 1176
1721. درّاقى [اوايل قرن دهم هجرى]
شيخ ابراهيم بن حسن فقيه محقّق از علما و فقهاى اوايل قرن دهم هجرى است، كه از محضر علىّ بن هلال جزايرى، به كسب اجازه، مفتخر گرديده است.
نام تأليف او، «معدن العرفان فى فقه مجمع البيان لعلوم القرآن»، مىباشد، كه نسخه فريده آن به خط نستعليق، توسّط عطاء اللّه بن امير سلام، در روز دوشنبه، 17 جمادى الأخر، سال 968، تحرير و ضمن مجموعه 1061 M، در كتابخانه دانشگاه لسآنجلس آمريكا، نگهدارى مىشود. اين نسخه، در ذىالقعده سال 1360، در تملك ملا على نقى تويسركانى، بوده است. پيداكننده اين نسخه، حجة الاسلام حائرى خرمآبادى، مىنويسد: «با كمال تأسّف به انضمام بيش از 1504 نسخه نفيس ديگر جزئى از ميراث فرهنگى ايران در تملّك شخصى به نام «ميناسيان»، در اصفهان بوده، كه مهر بيضوى وى با سجع (ميناسيان- اصفهان- 1935) به حروف لاتين، بر تمام نسخهها ديده مىشود، كه به كتابخانه دانشگاه لوسآنجلس، انتقال يافته است.
* آغاز آن
«بسم اللّه الرحمن الرحيم: الحمد للّه الذى انزل الذكر قرآنا و فرقانا لكلّ شىء جامعا و تبصرة و تبيانا، و الصلاة على القائم به تبليغا و بيانا محمّد و آله وسيلتنا و مبتغانا ...» و بعد «فأضرع المحاويج الى الرّزاق، ابراهيم الحسن الدرّاق، يقول: هذا كتاب معدن العرفان فى فقه مجمع البيان لعلوم القرآن ...» «1»
طبقات مفسران شيعه، ص: 511
271. تفسير معدن العرفان [م 968 ه. ق]
مؤلّف بزرگوار آن، فقيه محقّق، ابراهيم بن حسن درّاق يا ورّاق، (متوفّى 968 ه. ق)، از اعلام قرن دهم هجرى، و از مشايخ بزرگوار و موثّق شيخ ابراهيم بن سليمان قطيفى بحرانى مىباشد. شيخ ابراهيم قطيفى در حقّ استاد خود با عناوين: محقّق مدقّق، بهترين اهل روزگار خويش، زبده و برگزيده روزگار ... تعبير آورده است. اين كتاب، در بخش تفاسير الذّريعة نيامده است، و نخستين بار نسخه اين كتاب در كتابخانه «لوسآنجلس» آمريكا كشف شده است. اين تفسير ضمن مجموعه 1061 m با خطّ
__________________________________________________
(1) سوره آل عمران آيه 7- سوره نساء، آيه 162.
(2) مفسّران شيعه، دكتر شفيعى ص 121 و 122.
(3) الذّريعة ج 4، ص 270 و 309.
طبقات مفسران شيعه، ص: 512
نستعليق، به خطّ عطاء اللّه بن امير السّلام در روز دوشنبه، 17 جمادى الآخر سال 968 ه. ق، نوشته شده است، و در سال 1160، ماه ذيقعده به تملّك ملا على نقى تويسركانى درآمده است، و معرّفى آن در انتشارات مركزى دانشگاه تهران، ج 11/ 12، ص 708، آمده است.
* آغاز كتاب
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. الحمد للّه الّذي انزل الذّكر قرآنا و فرقانا لكلّ شىء جامعا و تبصرة و تبيانا. و الصّلاة على القائم به تبليغا و بيانا محمّد و آله وسيلتنا و مبتغانا. فأضرع المحاويج الى الرزّاق ابراهيم بن الحسن الدرّاق يقول: هذا كتاب معدن العرفان في فقه مجمع البيان لعلوم القرآن.»
باز مىنويسد: «انّ الآيات الفقهيّة، لم يفرد لها اصحابنا رضوان اللّه عليهم، مجمعا وافيا و لا نصابا شافيا مع انّها اعظم الطّرق الى الأحكام الفقهيّة، و الآلة الاستدلاليّة على المسائل الاجتهاديّة، فيشتمل على مقدّمة و المقدّمة اشتمل فنونا.»
* پايان آن
«هذا آخر ما أردنا تأليف تشتّته و تنظيم شوارد نكته على اسلوب سهل التّناول بهج التّداول و قد خرج بحمد اللّه مستوفيا جامعا لعلوم الآيات الفقهيّة، وافيا بخط الآلة الاستدلاليّة، حاويا لاقوال المفسّرين و الفقهاء من خلاف و اجماع و ناسخ و منسوخ مجمع عليه و مختلف فيه و لم أتّكل فى سير آيات الأحكام على ما افرد قبلى من الدّساتير فى هذا المقام، بل آل جحدا فى ذلك بأحسن ترتيب و أنهج توصيف و تهذيب، خال من الحشو و الإطناب، مظفّرا بالبغية فى الباب و ذلك بتوفيق اللّه سبحانه.» «1»
* خلاصه ترجمه
«در مورد آيات فقهيّه و احكام دستورى قرآن، اصحاب ما تأليف مستقلّى ترتيب ندادهاند، در صورتى كه اين قبيل آيات از بزرگترين راهها نسبت به احكام فقهى و از بهترين وسيلهها در روند مسائل اجتهادى مىباشند كه جا دارد مورد عنايت بيشترى قرار گرفته باشند.». باز در پايان مىافزايد: «اين آخرين بخشى بود از آنچه ما خواسته بوديم كه پراكندگى آن را جمع و تأليف نماييم و نكتههاى نادر را تنظيم كنيم، و به نحوى كه به دست آوردن آن آسان باشد. شكر مخصوص خداست كه كتاب جامع و دربرگيرنده آيات فقهى درآمد كه وافى به استدلال و دربرگيرنده اقوال مفسّران و فقها، و شامل اختلاف نظرها، و ناسخ و منسوخ، موارد اجماع و موارد اختلاف مىباشد من تنها به آنچه كه در كتابهاى پيشينيان نوشته شده است، اكتفا ننمودهام، بلكه كوشيدهام ترتيب زيبايى به اين اقوال داده باشم كه خالى از حشو و زايد و عارى از اطناب و تطويل باشد همه اين امور، مرهون توفيق خداوند سبحان مىباشد.»
المفصل في تاريخ النجف الأشرف، ج4، ص: 184
[تلامذ هذا العلماء في القرن العاشر الهجري]
و قد أنجبت مدينة النجف الأشرف في القرن العاشر الهجري أعلاما قد تتلمذ بعضهم على الأقطاب الثلاثة (الكركي و القطيفي و الأردبيلي)، و هاجر إليها آخرون استقوا من علومها و معارفها و هم:
1- الشيخ إبراهيم بن حسن المعروف بابن الوراق:
حصل الشيخ ابراهيم بن حسن المعروف بابن الوراق على إجازة علمية من الشيخ إبراهيم بن سليمان القطيفي عن الشيخ علي بن هلال الجزائري في ايام مجاورته للروضة الحيدرية الشريفة عام 920 ه «2».
2- الشيخ ابراهيم بن زين الدين علي الخوانساري
أجاز الشيخ المحقق نور الدين الكركي تلميذه الشيخ برهان الدين أبا أسحق إبراهيم بن زين الدين علي الخوانساري الاصفهاني، و قد وقف الافندي صاحب" رياض العلماء" على هذه الإجازة بخط الشيخ الكركي على ظهر كتاب" كشف الغمة" للاربلي و قد كتبت هذه الإجازة في مدينة النجف الأشرف عام 924 ه، و قد أثنى الشيخ الكركي على تلميذه فيها «3».
3- السيد أبو المعالي بن بدر الحسن الحسيني الاسترابادي
أجاز الشيخ الكركي السيد أبا المعالي بن بدر الدين الحسن الحسيني الاسترابادي الغروي، بعد أن بلغ مرتبة من العلم، و كتب في الفقه ما يلي:
__________________________________________________
(2) الأمين: أعيان الشيعة 5/ 187، البلادي: أنوار البدرين ص 88.
أنوار البدرين في تراجم علماء القطيف و الأحساء و البحرين، النص، ص: 287
و له اجازة للمولى محمد امين الاسترآبادي قال فيها ان عدة من الفضلاء اجازه و لكن اوثقهم الشيخ ابراهيم
__________________________________________________
(1) في الاصل ثمانمائة و الذي يظهر من كلامه فيما بعد خطأ هذا التاريخ و الصحيح تسعمائة. (المصحح)
أنوار البدرين في تراجم علماء القطيف و الأحساء و البحرين، النص، ص: 288
ابن حسن الشهير بابن الوراق عن الشيخ علي بن هلال الجزائري المذكور و كان تاريخ الاجازة سنة عشرين و تسعمائة في ايام مجاورته للروضة الغروية،