بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 102 16/8/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

تعاضد الرسم و القرائة – محوریت تلاوت در قرآن- «الم » - رسم المصحف

محوریت صوت در قرآن و تعاضد آن با رسم

جلسه قبل راجع در جهت ثبوتی بحث مطالبی را عرض کردم. علی ای حال مسأله قرائات قرآن کریم که بحث بسیار مهمی است، مبادی آن برای این‌که خود بحث سر برسد، اهمیت بیشتری دارد. خلاصه‌ای از نکاتی که در ذهنم هست را عرض می‌کنم. از چیزهایی که در عالم اسلام و کسانی که با قرآن آشنا هستند، روشن است، محوریت قرآن کریم بر تلاوت است؛ بر صوت است؛ بر لفظ است. قرآن تلاوت کردنی است؛ خواندنی است. رسم قرآن هم مهم است ولی درجه دوم است. در بین مسلمین محوریت با صوت قرآن است؛ با تلاوت است. رسم هم معاضد آن است. رسم نگهدار است؛ بلکه به یک تعبیر بسیار درستی تعاضد دارند. یعنی یکدیگر را کمک می‌کنند در این‌که قرآن کریم بین مسلمین دوام داشته باشد. ولی شکی در این نیست که محوریت بر صوت است. ولذا عرض کردم اگر سوره مبارکه بقره را باز کنید و نگاه کنید، طبق ظاهر رسم باید «أَلَم» بخوانید، وحال آن‌که احدی «أَلَم» نمی خواند. حتی اصلاً به این صورت نیست که بگویید فلان قاری «أَلَم» خوانده! اصلاً این جور نیست. یک چیز روشن صد در صد فوق تواتر است. تواتر یک چیز است، فوق تواتر یک چیز دیگر است. باید به این صورت بخوانید: «الف لام میم». همین‌جا هم نمی‌توانید بخوانید «الف لاد لام». حتماً باید «لام میم» بخوانید. این یعنی اساس قرآن کریم تلاوتش است؛ صوتی است که حضرت از ناحیه جرئیل تلاوت فرموده و از ناحیه خداوند متعال به ما رسیده. پس محوریت با صوت است. لذا اصطلاحاتی مانند واج و … که امروزه هست را اهمیت می‌دهیم؛ به این خاطر که بعداً خیلی از این‌ها فایده دارد.

(۲:۵۶) جهت ثبوتی تعدد قرائات – کلام ابوفاخته در حروف مقطعه – تدوین تکوین – لیلة القدر – اجری جمیع الاشیاء علی سبعة -

جهات ثبوتی تعدد قرائات؛ تدوین تکوین در قرآن کریم

جهات ثبوتی در این‌ها دخالت داشت. یک جهت ثبوتی را در جلسه قبل گفتم. آن قضیه روایت ابوفاخته بود. واقعاً باید بگوییم روایت است؛ چون کسی که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین است، دست به جیب خودش نمی‌کند چیزی بگوید. این هم یک مطلب عرشی بالا بالا است. معلوم است که متخذ از صاحبین شریعت است. ابوفاخته می‌گفت «امّ الکتاب، منها یستخرج القرآن»1، امّ را معنا کرد. این یک مطلب ثبوتی مهم بود.

مطلب دیگر، این مسأله است که ادله فراوانی داریم که کتاب خداوند تدوین تکوین است. این هم مطلب ثبوتی بسیار مهمی است که بارها و بارها شواهدش را بحث کردیم.2 این هم خیلی مهم است. سومی هم که بسیار مهم است، روایت الغارات بود؛ وقتی حضرت می‌خواستند لیلة القدری که به قرآن کریم جوش خورده را توضیح بدهند -که فرمودند شرحی برای تو می‌گویم که «تکون اعلم اهل بلادک بلیلة القدر»- فوری سر تکوین رفتند و فرمودند ««إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة»3، بعد هم اتفاقا هفت آیه را خواندند. نگفتند می‌خواهم هفت آیه بخوانم ولی هفت آیه‌ای را خواندند که در آن‌ها سبع بود و اتفاقا هر کدام از آن‌ها هم به نحوی سبع مثانی بود. مفصل از روایت بحث کردیم. این هم مطلب ثبوتی مهمی است. این سه بحث؛ تدوین تکوین بودن، نحوه ظهور و استخراج از امّ، «اجری جمیع الاشیاء علی سبع» در لیلة القدر که به وزانش «نزل القرآن فی لیلة القدر علی سبعة احرف». این‌ها مطالب ثبوتی خیلی مهمی است. جلوترها هم صحبت شد. هر کدام دیدید مطلب برای ذهنتان کشش دارد، فایل هایی که هست را پی جویی کنید. مکرر بحثش شده است.

(۵:۳۷) حروف مقطعه – اهمیت واج‌شناسی – واج – استخراج قرآن از حروف مقطعه – جزء لایتجزای صوت -

مقارنه بساطت حروف مقطعه و بساطت واج برای صوت

نکته ی اولی که در جلسه قبل گفتم بسیار مهم است. چون کیفیت را بیان می‌کند. کیفیت یعنی چه؟ می‌گوید «امّ فواتح السور» است. یعنی چه؟ یعنی امّ و آن چه که همه به او بر می‌گردند و از آن استخراج می‌شود. آن نحوه جوهره قرآن کریم است، کیفیت جوهره قرآن این است که یک امّ دارد و بقیه از او استخراج می‌شود. خیلی مهم است. یعنی کیفیت جوهریت قرآن کریم را در اینجا بیان می‌کنند؛ این‌ها امّ هستند و آن‌ها از آن در می‌آیند. اگر این کیفیت معلوم شد که در قرآن کریم هست، آن وقت سائر مسائلی که بعداً می‌خواهیم بگوییم، این کیفیت برای آن‌ها راه‌گشا خواهد بود. چند هفته است که العین خلیل را می‌آورم؛ این را بخوانم.

شاگرد: حروف غیر مقطعه ای که در قرآن ذکر شده، چطور توجیه می‌شود؟ این‌که قرآن از حروف مقطعه گرفته شده، فقط «صراط علی حق» است، حروفی که مقطعه نیستند را چه کار کنیم؟

استاد: جلوتر بحث کرده‌ایم. آن به نزیله‌ها و استخراج از آن‌ها بر می‌گردد. قبلاً بحث کردیم؛ شاید چند جلسه بود. فایل های آن موجود است.

شاگرد2: فرمودید کیفیت استخراج معلوم نیست.

استاد: کیفیت استخراج، از علوم خاص کسانی است که خداوند به آن‌ها داده. اتفاقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند غیر از این‌که جوهره کتاب خدا این است، برای همه هم اعلام می‌کند که ببینید کتاب من را بلد نیستید! باید در خانه کسی بروید که بلد است. چاره‌ای ندارید و الا اهل قرآن نیستید. در نهج‌البلاغه «فَاسْتَنْطِقُوهُ»4 دارد. روایتش خیلی جالب است. علی ای حال این‌ها را ببینید اگر باز دیدید حل نشده من خدمت شما هستم. فعلاً مطالبی که در ذهنم هست را خدمت شما بگویم.

بنابراین مسأله کیفیت قرآن کریم بسیار مهم است. از بسائط شروع می‌کند؛ شروع شدن از بسائط در قرآن کریم حرف کمی نیست. لذا واج شناسی قرآن کریم را در تلاوت بررسی کردیم تا مقدمه‌ای برای قرائات باشد؛ واج چه بود؟ بسیطی بود در محدوده اصوات. قرار شد سه چیز را در واج مد نظر بگیریم؛ واج طبیعی بود، معنا نداشت و ارتباطی هم با نقش نداشت. این سه مهم است. لذا شما واج شناسی را می‌بینید که مهم است. یعنی اصلاً ریخت خود قرآن به این صورت است؛ ابوفاخته می‌گوید اگر به هر فضایی بروید، در عالم تلاوت و صوت بروید، به یک جزء لایتجزی بر می‌گردید که قرآن از آن جا شروع شده. اگر به فضای نقوش قرآن کریم و رسم المصحف بروید، باز به یک جزء لایتجزی بر می‌گردید. چرا؟ چون اصل کیفیت این قرآن طوری است که از امّ، غیر امّ استخراج می‌شود. استخراج غیر امّ از امّ، کیفیت این کتاب است، ریخت این کتاب است. پس وقتی شما با کیفیت کار دارید نباید دور بروید؛ باید اول نظر شما به جزء لایتجزی‌های هر موضع باشد؛ در حوزه صوت به‌دنبال جزء لایتجزی بگردید، در حوزه نقوش به‌دنبال جزء لایتجزی بگردید، در حوزه‌های دیگر چه؟ باید به آن‌ها برسیم. فعلاً می‌خواهیم به صوت برسیم که چه دم و دستگاهی است.

(۱۰:۳۰) ترفند تبلیغاتی – کار علمی – اطلاع رسانی صحیح – سلام علی آل یاسین – زیارت آل یاسین ع – احتجاج طبرسی -

اهمیت اطلاع رسانی مستندات در قرائت «سلام علی آل یاسین»

این‌که من در یک جلسه حرف ابوفاخته را تکرار کردم، برای این بود که ذهنتان در کیفیت کتاب الهی، پشتوانه داشته باشد؛ یعنی ما می‌خواهیم اجزاء لایتجزای اولیه در هر فضایی را کشف کنیم که وقتی سر و کارمان با تلاوت قرآن است، این‌ها برای ما صاف باشد. و الا اصل خود مسأله قرائات یک امر خیلی جا افتاده و نافع است. من بارها عرض کردم؛ اجماعی هم که قبل از قرن یازدهم بوده، هر چه نگاه کردم، اجماع گردن کلفتی است که هر کسی به دنبالش برود تردید نمی‌کند. ولی چه کنیم فضایی که از این روایات از بین رفته بود از قرن یازدهم برگشت. خیلی اجماع قوی ای است. اصلاً عجائبی در این امر هست. روشن‌تر؛ در بحث‌های علمی؛ دیشب بود که آقا آیه مبارکه سوره آل یاسین را پرسیدند؛ در کارهای علمی، ترفندهای تبلیغاتی محکوم است. نه تنها بگوییم در کار علمی نسبت به ترفندهای تبلیغاتی لابشرط هستیم، بلکه حتماً باید به شرط لا باشیم. چون این ترفندها به ذهن متفکر آسیب می‌زند و آن را خراب می‌کند. احساس می‌کند که ما می‌خواهیم به ذهن او خط بدهیم، لذا به هم می‌ریزد. لذا ترفندهای تبلیغاتی محکوم است اما جمع کردن مستندات صوتی و تصویری که مقبول همه است، آن‌ها را جمع کنیم و جلوی چشمش بگذاریم، این دیگر تبلیغات نیست. این اطلاع‌رسانی صحیح است. اطلاع‌رسانی حکیمانه است. کاری است که در طول تاریخ علم مفسرین و روات این کار را می‌کردند؛ روایاتی که مناسب بوده را کنار هم می‌گذاشتند.

در مانحن فیه یک مثال عرض کنم؛ این مثال خیلی تکرار شده اما هر وقتی یک نکته‌ای دارد. الآن چیزهایی هست که آن‌ها را توضیح می‌دهند؛ مثلاً حرف جناب سید مرتضی و کتاب‌ها را در کانال‌ها می‌گذارند تا دیگران ببینند. فقط هم مستند است. خودشان عبارت را می‌آورند؛ کار بسیار خوبی است. فقط اطلاع‌رسانی مستندات است. اما پیشنهادی که ذیل آیه شریفه صد و سی‌ام سوره مبارکه صافات آمد، این بود: من عرض می‌کردم همه کسانی که تنها و تنها قرآن را در یک قرائت حفص -آن هم با چه شدتی- خلاصه می‌کنند و با قرائات مخالفت می‌کنند، خب یک بار زیارت آل یاسین نخوانده‌اند‍؟! زیارت آل یاسین می‌گوید «إذا أردتم التوجه بنا إلى الله و إلينا فقولوا كما قال الله تعالى سلام على آل يس»5؛ نمی‌گوید «فقولوا سلام علی آل یاسین»، می‌فرماید: «فقولوا کما قال الله تعالی سلام علی آل یاسین». حرف‌ها و جواب هایی که در این سال‌ها شنیده‌ایم، این است: می‌گویند تو با یک حدیث، آن هم در احتجاجی که مرسل است و سند ندارد، می‌خواهی قرآن را درست کنی؟! خب یک حدیث با سند مرسل در احتجاج طبرسی می‌گوید «سلام علی آل یاسین»! این‌که قرائت نشد. حالا بعد می‌گوییم احتجاج طبرسی مرسل است…؛ در جلسه‌ای عرض کردم مقدمه تحف العقول می‌گوید احادیث مشهور است، من دو مقدمه را دیده بودم، اما یکی را جای دیگری گفتم. در تحف العقول می‌گوید سند همه این‌ها نزد من هست، در احتجاج می‌گویند که این‌ها معروف است. آن چه که گفتم می‌گویند معروف است، برای احتجاج است. در تحف و احتجاج سندها را اسقاط کرده‌اند و مرسلات هستند.

سند زیارت «آل یاسین»

خب حالا اگر احتجاج مرسل است، وفات مرحوم طبرسی پانصد و هشتاد و هشت است؛ مرحوم ابن مشهدی صاحب مزار کبیر بیست و دو سال بعد وفات کردند؛ ششصت و ده وفات کردند. یعنی هر دوی این بزرگواران در طبقه قبل از سید بن طاووس هستند؛ رئیس همه علماء فن زیارات و … . قبل از طبقه سید، در المزار الکبیر ابن مشهدی سند دارد. یکی از زیباترین سندها است. از سندهایی است که به‌عنوان سند زیبا باید یادداشت کنید؛ سند مزار کبیر همین زیارت آل یاسین است6؛ «قولوا کما قال الله سلام علی آل یاسین». جناب ابن مشهدی خودش می‌گوید در فلان سنة، فلان شیخ حدیث برای من روایت کرده است. زیبایی اش این است که هم جایش را می‌گوید و هم زمانش را. می‌گوید در سال فلان در حله شیخم گفت که فلانی در فلان جای نجف در فلان سال این زیارت را گفت. به سند بلند بالا در مزار کبیر ابن مشهدی برای این زیارت آورده است. لذا نگویید که مرسل است. پس این سند دارد و به پسر شیخ الطائفه می‌رسد. شیخ الطائفه طوسی رضوان‌الله‌علیه از پدرشان نقل می‌کنند. یعنی این روایت آل یاسین با واسطه کمی از صاحب مزار کبیر به خود شیخ الطائفه می‌رسد. ایشان هم سند را می‌آورند تا آن توقیع شریف که محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری نقل کرده است. ایشان این توقیع را نقل کرده که «قولوا کما قال الله تعالی».

حالا باز می‌گویند خیلی خب! رفتی یک کتابی آوردی که ده سطر هم سند بلند بالا دارد، اما از خبر واحد هم که در نیامد! باز هم خبر واحدی است که در یک کتابی ذکر شده است. با یک خبر واحد می‌خواهی قرآن درست کنی؟! قرآن که با این‌ها درست نمی‌شود! قرآن همانی است که حفص گفت.

(۱۷:۴۵) ترفند تبلیغاتی – اطلاع رسانی صحیح – سلام علی آل یاسین – زیارت آل یاسین – قرائت حمزه – قرائت ابی بن کعب- قرائت اهل مدینه -

تلاوت قرائت «سلام علی آل یاسین» توسط قرّاء مشهور

پیشنهادی که می‌خواهم بدهم این است: ترفندهای تبلیغاتی نیست، اطلاع‌رسانی مستند عند الکل است. هر کدام حوصله دارید، پیشنهادم این است: شما تصویر همین کتاب مزار کبیر و تصویر احتجاج را بیاورید تا همه ببینند که کتابی است که می‌گوید «فقولوا کما قال الله تعالی سلام علی آل یاسین». ذیلش فایل‌های صوتی مشهورترین قراء این زمان را جمع‌آوری کنید. زیر این تصویر «سلام علی آل یاسین» که می‌گویند یک روایت است، از مشهورترین قراء زمانمان بگذارید. خود من ترتیل شیخ محمود خلیل حصری و عبد الباسط که هر دو از معروف‌ترین‌ها هستند و ترتیل ورش دارند را گوش دادم؛ آیه صد و سی ام سوره مبارکه صافات در اینترنت هست، ببینید. حالا شما لیست کنید و صوتش را هم بگذارید تا خودشان گوش بدهند. اینجا دیگر کتاب احتجاج و شیعه و این حرف‌ها نیست. اینجا نصف قاره آفریقا است که مسلمانان در خطبه هایشان، در ختم هایشان، در نمازهایشان می‌خوانند. عبد الباسط و خلیل حصری ورش را دارند. نمی‌دانم مصطفی اسماعیل ورش را دارد یا نه. هر کدام که ترتیل ورش را دارند، ردیف شود بعد ببینند که پنجاه فایل شد که با گوش خودمان گوش می‌دهیم، چون ورش هم می‌خوانند اتفاقا همزه «آل» را به‌خوبی می‌کشد تا دیگر شک نکنید که طوری می‌خواند که اشتباه برداشت می‌شود. چون ورش خیلی می‌کشد؛ می‌گوید «سلام علی آآآل یاسین». خوب می‌کشد. خب حالا این روایت احتجاج شد؟! اگر اینجا می‌گوید «قولوا کما قال الله» این‌ها هم شیعه هستند که دارند می‌خوانند؟! دیگر هر منصفی باشد می‌گوید «قولوا کما قال الله» است و مسلمانان دارند این‌را می‌خوانند. قرائات همین مسلمانان است که موجود است؛ آن‌ها با این‌که سنی هستند می‌خوانند «سلام علی آل یاسین»، آن وقت ما مناقشه کنیم که با خبر واحد نقل شده؟!

اگر این چیزی که عرض کردم ترفند کار تبلیغاتی است، به من بگویید. به گمانم سر سوزن، کاری نیست که تبلیغاتی باشد. کنار هم گذاشتن دو چیز است که مدام جواب ندهند با یک خبر واحد نمی‌توان قرآن درست کرد. خبر واحد کجا بود؟! این می‌گوید «قولوا کما قال الله»، همین مشهورترین قراء هم می‌خوانند «سلام علی آل یاسین».

شاگرد: به نظرم از دو نفر از اهل‌سنت دیده بودم که می‌گویند «و المشهور عن ابن عباس و هی قرائة اهل البیت». یعنی خود آن‌ها می‌گویند که مشهور از ابن عباس همین است و قرائت اهل البیت است.

استاد: من جلوتر عرض کردم؛ یکی از روایات خوب؛ البته در کتب قرائات نه در کتب روائی شیعه، حمزه که از قراء سبعه محضر امام صادق علیه‌السلام آمد و کل قرآن را محضر حضرت خواند. حضرت فرمودند «ما قرأ علي أحد أقرأ منك»7؛ اقرء از تو ندیدم. ولی «لست أخالفك في شيء من حروفك إلا في عشرة أحرف»؛ حضرت فرمودند در ده جا با تو مخالفت می‌کنم، یکی از آن‌ها همین «سلام علی آل یاسین» است. او کوفی بود «ال یاسین» خواند، حضرت «آل یاسین» خواندند. از چیزهای جالب این بود که در قرائت حمزه، حضرت «ملک» او را «مالک» نکردند. حمزه مطابق قرائت اهل مدینه که نافع است، «ملک» خواند و لذا آن ده‌تایی که حضرت فرمودند یکی همین بود؛ قرائت اهل البیت. حضرت فرمودند «نحن نقرأ علی قرائة ابی». یک احتمالی بود که جلوتر عرض کردم؛ «نحن» یعنی «نحن اهل المدینه»، نه یعنی «نحن اهل البیت». یعنی قرائت اهل مدینه که نافع نماینگر قرائت اهل مدینه است، «نقرأ علی قرائة ابی». فلذا قرائت ابی «آل یاسین» است که نمودار قرائت ابی، نافع است. نافع قاری اهل مدینه است که «آل یاسین» خوانده، ورش هم راوی از او است. الآن هم هر کجا روایت ورش و قالون داشته باشند، همین است. قالون هم «سلام علی آل یاسین» است.

شاگرد2: در مؤسسه دار الحدیث، دیدم کتاب‌های آموزشی قرائات تک قرائتی است. سندش را هم «من قبل الرواة» آورده بود.

استاد: من عرض کردم به این دلیل ما باید بیشتر تلاش کنیم؛ ادبیات اخیر این‌گونه است. من کتاب پژوهشی در رسم المصحف را دو یا سه جایش را دو-سه بار خواندم. می‌گویند شیعه می‌گوید…! همین چیزی که شما می‌گویید را می‌گویند شیعه می‌گوید. یعنی به‌صورت متأخر به این صورت شده! خیلی ناجور است که یک دفعه ادبیاتی بماسد که شیعه این را می‌گوید. و حال آن‌که در فضای بحثی و علمی، کسانی که به این مطالب وارد هستند نباید بگذارند این ادبیاتی که مبادی اش معلوم است، بماسد.

علی ای حال این پیشنهادی است. خود این قرائات یک نحو تعاضد دارند. اگر شیعه در زیارت آل یاسین، «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند و اگر قبلش دارد «قولوا کما قال الله»، این چیزی نیست که آن‌ها بگویند. معتضد به این همه قرائت قراء مهم است. وقتی قراء سبعه آمد، نسبت به کسانی که اهل فن قرائت هستند، دیگر کار تمام است.

(۲۴:۴۶) خلیل بن احمد – اصطلاحات زبان‌شناسی – زبان‌شناسی هم‌زمانی – زبان‌شناسی درزمانی – زبان‌شناسی عمومی دوسوسور- واج – محور همنشینی – محور جانشینی – جدول فونوتیک – صرف – نحو – نحوِ صرف – مصوت – صامت – حروف متماثل – حروف متناجس – ادغام کبیر – تنافر حروف – ساختار واجی زبان عربی – محور متداعی – محور نحوی

محور همنشینی و جانشینی در کلام خلیل بن احمد

من عرض کردم در فضای قرائات برای این‌که مبادی بحث صاف شود، یکی نیاز داریم به شناسایی اصطلاحاتی که امروزه هست و بعد هم تطبیقی کار کنیم. زبان بگیریم برای این‌که بتوانیم این مطالب خوب را بگوییم. همه این مطالب هست، زبان بگیریم از اصطلاحاتی که نام گذاری کرده‌اند. یکی از آن‌ها واج است. یکی دیگر تکواژ بود؛ صویت، لفیظ، کلیم و رقیم. در لفیظ، واج گونه هم داشتیم؛ لفیظ و کلفیظ. در تکواژ هم تکواژگونه داشتیم؛ کلیم و ککلیم می‌شود. این اصطلاحاتی که طلبگی است؛ خواستیم هم مختصر باشد و برای تنبه و تفکه هم خوب است.

می‌خواستم در این فضا، مطلبی را از خلیل بن احمد عرض کنم. حاج آقا مکرر در فرمایشاتشان بود؛ از خلیل بن احمد یاد می‌کردند؛ از او بسیار تجلیل می‌کردند و این مطلب را هم مدام تذکر می‌دادند. می‌گفتند از خلیل پرسیدند «مَا الدَليلُ عَلي أنّ عَليًّا إمامُ الكُل فِي الكُل؟». او گفت «قَال: إفتِقارُ الكُل إليهِ فِي الكُل وَ غِناهُ عَن الكُل فِي الكُل».

حاج آقا می‌فرمودند: خلیل در مقدمه العین می‌گوید در زبان عرب، هیچ کلمه‌ای پیدا نمی‌کنید که این حرف و آن حرف، با هم در آن باشد. یا اگر در کلمه‌ای فلان حرف است، بگردید حتماً باید فلان حرف هم باشد. این چیز خیلی عجیب است. دلالت بر نبوغ بالا بالای خلیل دارد. الآن هم من عبارتش را محضر شما می‌خوانم. قبلش یک مقدمه عرض می‌کنم.

ببینید همه ما با صرف و نحو آشنا هستیم. اگر بگوییم فاعل، استثناء، مفعول، عناصر نحوی گفته ایم یا صرفی؟ نحوی. اما اگر بگوییم جمع، تثنیه و کذا، عناصر صرف را گفته ایم. همه با صرف و نحو آشنا هستیم. وقتی می‌گویید فاعل یا نائب فاعل، چرا می‌گویید نحو، نه صرف؟ به‌خاطر این‌که قوام نحو به این است که رابطه بین چند چیز در یک کلام باشد. اگر یک مفرد داشته باشیم که ما نحو نداریم. قوام نحو به این است که چند کلمه داشته باشیم تا با هم تشکیل زنجیره بدهند، وقتی این زنجیره را تشکیل دادند، بگوییم حالا عناصر نحوی این کلام را بگویید. در صرف ما این را نداریم.

حالا اگر شما همین کار را در صرف کنید؛ ولی روی تشکیل دهنده های صرف همین کار را بکنید. یعنی بگویید فاء الفعل، عین الفعل، لام الفعل. رابطه عین الفعل با فاء الفعل چنین است. اگر رابطه عین الفعل با فاء الفعل را تدقیق می‌کنید، یک نحو، نحوِ صرف است. نحو چه بود؟ چند چیز را که یک زنجیره تشکیل داده‌اند، روابطش را بررسی کنیم. اگر شما حروف یک کلمۀ صرفی را، رابطه اجزاء شیء صرفی را در زنجیره صرفی خودش بررسی کنید، دیگر نحو اصطلاحی نیست، اما نحو صرفی است.

عرض کردم در دو اصطلاح در انقلاب قرن بیستم در زبان شناسی پدید آمد؛ زبان شناسی هم‌زمانی، نه درزمانی‌که در قرن نوزدهم بود. زبان شناسی هم‌زمانی، ساختار یک زبان را در دو محور کشف می‌کرد. این را تأکید کنم زبان شناسی عمومی دوسوسور ربطی به نقوش نداشت. من عبارتش را خواندم، گفت شروع کار ما این است که نقوش را کنار بگذاریم. این نکته‌ها مهم است. لذا الآن که می‌گوییم، حتماً باید نقوش را کنار بگذاریم؛ سر و کار ما فقط با واج و صوت است.

وقتی یک زنجیره واج و اصوات درست می‌شود؛ ایشان گفت زنجیره‌ای که پشت سر هم می‌آید، این زنجیره، همنشینی است؛ یعنی همه با هم یک مجلس تشکیل داده‌اند؛ یک محور همنشینی؛ یعنی همه با هم در محور هستند. یک محور، محور جانشینی بود. یعنی هر کدام از مؤلفه‌هایی که در زنجیره صوتی بودند، امکان داشت که یک چیزی جای او گذاشت که عوضش کند. این محور جانشینی بود.

حالا اگر شما همین را در صوت هایی که فقط صوت هستند بیاورید؛ کاری به معنا و زبان نداشته باشید؛ اصلاً کاری به معنا و وضع نداشته باشیم؛ دیدید کلمه مهمل و مستعمل می‌گویند، اصلاً کاری با مهمل و مستعمل بودنش نداریم. فقط با صوت کار داریم؛ اصواتی که پشت سر هم می‌آیند و یک محور همنشینی درست می‌کنند و کنار هم هستند. زیر هر کدامش هم می‌توان جانشینی گذاشت. مثال ساده اش این است: «زید» یک محور همنشینی دارد. درمحور همنشینی چه داریم؟ «ز» و «ی» و «د». ولی هر کدام از این‌ها یک محور جانشینی دارد. اگر «ز» را به دال تبدیل کنید، و «ی» همان باشد و دال را به «ز» تبدیل کنید، «دیز» می‌شود. یعنی «دیز» باطن «زید» است، در محور جانشینی.

شاگرد: شما جانشینی و همنشینی را در حروف می‌آورید؟

استاد: حروف به‌معنای اصوات.

شاگرد: این را کسی نگفته البته به جز خصائص ابن جنی.

استاد: امروزه چقدر روی این‌ها حرف زده‌اند!

شاگرد: در کلمات دارند اما در حروف نه.

شاگرد2: در بحث تنافر حروف می‌آید.

استاد: من نمی‌دانم اینی را که شما می‌گویید نگفته‌اند؛ اندازه‌ای که من دیدم خیلی زیاد دارند. رساله‌ها برایش هست. لذا من گفتم میلیون ها ساعت روی این‌ها کار کرده‌اند. وقتی آدم دنبالش می‌رود می‌بیند چه کارهایی شده. صد سال پشت سر هم کار روی کار شده. ما باید مطالعه کنیم؛ هم آن هایی که شده را ببینیم؛ و هم آن هایی که در فضای علوم قرآنی داریم و هنوز نگفته اند، آن‌ها را هم بیاوریم و با اصطلاحات تطبیقی توضیح بدهیم.

شاگرد: انگلیسی گفته اند؟

استاد: بله، در کل علم زبان شناسی جهانی هست. النشر ابن جزری را ببینید؛ یک بخش مهمی از آن تجوید است. تجوید، حروف را به سه نوع مهم تقسیم می‌کند. می‌گوید حروف متماثل، حروف متجانس و حروف متباین. یکی از آن‌ها همین است. اصلاً حروف که می‌گوید کاری به معنا ندارد. او با واج کار دارد. چه کار داریم به معنا؟! وقتی می‌گوییم این حروف متجانس هستند، پس در ادغام کبیر وقتی یکی را به دیگری تبدیل می‌کنید…؛ همینی که صاحب جواهر فرمودند برخی از این‌ها محل اشکال است؛ شیخ انصاری فرمودند قرائات بزرگان اصحاب ائمه را شما می‌گویید جایز نیست؟! یکی از آن‌ها همین ادغام کبیر بود. شما در ادغام کبیر، حرکت را ساکن می‌کنید و بعد حرف را به حرف دیگر تبدیل می‌کنید و ادغام می‌کنید.

شاگرد: آن‌ها اصلاً ادعای ارتباط الفاظ و حروف با معنا را ندارند. این‌که حروف با معنا ارتباط دارند را ما می‌گوییم.

استاد: اگر یادتان باشد کتاب زبان شناسی عمومی را آوردم؛ گفت دو چیز پایه حرف من است. اولی همین بود که رابطه بین نشانه با صاحب نشانه، رابطه قراردادی است. این اصل کار او بود. خیلی هم بر آن آثار متفرع کرده بود. البته بخشی هم که می‌گوید درست است. دومی این بود که گفت زنجیره‌ای که صورت دارد خطی است. خطی بودن زنجیره، دومی بود. خب الآن شما می‌گویید با صوت ها کار نکرده‌اند، اما وقتی در فون دقت کردید و جلو رفتید همه این‌ها می‌آید. یعنی تناسب صوت ها با هم، قابلیت ترکیب آن‌ها و امثال آن. یادم آمد می‌خواستم جدول الفبای فونوتیک بین‌المللی را عرض کنم. الفبا هم اصلاً ربطی به نقش ندارد. این جدول الفبا فقط صوت است. مصوت ها، همخوان ها و صامت ها، هر کدامش مشخص است؛ شاید نزدیک هشتاد و خرده ای صامت و نزدیک بیست و هفت مصوت در این جدول هست. برای زبان‌های بین‌المللی است. جدولش هم شبیه همان جدول تناوبی است. اما با این تفاوت که دهان انسان را به‌صورت یک جدول قرار داده‌اند. یعنی وقتی به این جدول فونوتیک نگاه می‌کنید دهان انسان است. لذا می‌بینید بعضی از جاهایش توپُر است و چیزی نگذاشته اند. می‌گوییم چرا اینجا جدول توپُر است؟ می‌گویند به‌خاطر این‌که ممکن نیست دهان ما از اینجا چیزی تلفظ کند. دهان را به‌صورت جدول درآورده‌اند، آن سلول‌هایی که توپُر است، یعنی دستگاه تولید صوتی که خداوند به بشر داده، از این نقطه نمی‌تواند برای تولید صامت و مصوت استفاده کند. البته مصوت، به آن صورت نقطه نمی‌خواهد. مصوت هوایی است. مخرجی ندارد. آن هایی که مخرج دارد و صامت است، جدول طوری است که اول لب است، بعد دندان است، بعد زبان است و همین‌طور تا حنجره ختم می‌شود. جدول خیلی تکوینی است که نشان می‌دهد.

خب ببینید خلیل چه می‌گوید.

قال الخليل: اعلم أن الحروف الذلق و الشفوية ستة…فليس شي‏ء من بناء الخماسي التام يعرى منها أو من بعضها…و لكن العين و القاف لا تدخلان في بناء إلا حسنتاه، لأنهما أطلق الحروف و أضخمها جرسا. فإن كان البناء اسما لزمته السين أو الدال مع لزوم العين أو القاف.8

«قال الخليل: اعلم أن الحروف الذلق و الشفوية ستة»؛ حروف ذلقی و شفویه شش تا است. تا اینجا که می‌گوید: «فليس شي‏ء من بناء الخماسي التام يعرى منها أو من بعضها»؛ هر اسمی باشد این را دارد. تا به اینجا که می‌رسد: «و لكن العين و القاف لا تدخلان في بناء إلا حسنتاه»؛ عین و قاف در هیچ کلمه‌ای نمی‌آیند مگر این‌که به آن زینت می‌دهند. الآن ایشان از چه حیثی صحبت می‌کند؟ صرف می‌گوید؟ نحو می‌گوید؟ یا فقط صوت را می‌گوید؟ یعنی الآن نگاه خلیل فقط به واج است. یعنی آن چه که معنا ندارد ولی مشخِّصات صوتیه دارد. «لأنهما أطلق الحروف و أضخمها جرسا»؛ آهنگ و زنگی در این دو حرف هست که کلمه را زیبا می‌کند. بعد می‌گوید: «فإن كان البناء اسما لزمته السين أو الدال مع لزوم العين أو القاف»؛ اگر عین و قاف هست، حتماً باید سین و دال هم باشد. این‌ها چیزهای خیلی مهمی است؛ این‌که او تناسب صوت را کشف کند!

همین‌طور جلو می‌آید، تا صفحه شصت که می‌فرماید:

قال الخليل بن أحمد: إن العَيْن لا تَأْتَلِف مع الحاء في كلمة واحدة لقُرْب مَخْرَجَيْهما إلا أنّ يُشْتَقَّ فِعلٌ من جمعٍ بين كلمتين مثل حَيَّ على كقول الشاعر: ألا رُبّ طَيفٍ بَاتَ منك مُعانِقِي ... إلى أن دَعَا داعي الفَلاحِ فَحَيْعَلا… وما وُجِدَ من ذلك فهذا بابُه، وإلاّ فإنّ العَين مع هذه الحُرُوف: الغين والهاء والحاء والخاء مُهْمَلاَتٌ9

می‌گوید من به شما بگویم در عرب عین با حاء جمع نمی‌شوند، «لقُرْب مَخْرَجَيْهما إلا أنّ يُشْتَقَّ فِعلٌ من جمعٍ بين كلمتين مثل حیّ علی»؛ حیّ علی، برای دو کلمه است که آن‌ها را درست کرده‌اند. و الّا در یک کلمه واحده جمع نمی‌شود. بعد می‌فرمایند: «وما وُجِدَ من ذلك فهذا بابُه، وإلاّ فإنّ العَين مع هذه الحُرُوف: الغين والهاء والحاء والخاء مُهْمَلاَتٌ»؛ یعنی در زبان عرب جایی نداریم که عین در کلمه باشد، غین و هاء و حاء و خاء در آن باشد. این مطالب مهم خلیل است. این یعنی چه؟ یعنی خلیل می‌گوید ما در اصوات کلمات عربی در محور همنشینی این‌ها را نداریم. یعنی این‌ها با هم همنشین نمی‌شوند. خب این همنشینی چه کار می‌کند؟ دارد می‌گوید بین صوت این‌ها در محورهای همنشینی و جانشینی یک تناسب و یک تنافری هست. در یک کلمه؛ یعنی اگر اصوات عربی را در نظر بگیرید، زنجیره فقط اصوات -بدون معنا- وقتی با هم همنشینی تشکیل می‌دهند نسبت به آن محور جانشینی که هر کدام می‌تواند در آن زنجیره می‌تواند جای دیگری قرار بگیرد، یک ساختار تشکیل می‌دهند. یعنی نظام واجی زبان عربی –فعلاً که خلیل می‌گوید- دارای یک ساختار است. هر کدام را نمی‌توانید در هر جایی تبدیل کنید. هر کدام را نمی‌توانید هر کجا بگذارید. آقای خلیل می‌خواهد بگوید، من خلیل هستم، چه کار کردم؟ ساختار واجی زبان عربی را کشف کردم. ولذا از آن ساختار دارم به شما خبر می‌دهم. یعنی در محور همنشینی و جانشینی این‌ها با هم همنشین نمی‌شوند، باید این‌ها را جانشین کنید تا جای دیگر قرار بدهید . بنابراین فهمیدیم که در صرف، صرف نحوی دارد.

البته این نکته هم هست؛ خود دوسوسور برای این محور همنشینی مطلقاً نحو می‌گوید. اگر بعداً در زبان شناسی دیدید به زبان خودشان کلمه «Syntax» به کار می‌برد، ما می‌گوییم همنشینی، اما او می‌گوید محور نحوی. نحوی را توضیح دادم. این‌ها را برای این توضیح دادم. چرا او نحوی می‌گوید؟ نحوی که الآن می‌گویم، نه یعنی کلمات. نحوی یعنی محور همنشینی. چند چیز هستند که با هم هستند، می‌خواهیم رابطه را کشف کنیم. می‌گوییم محور نحوی دارند؛ یعنی رابطه بین چند همنشین. ولذا در محور جانشین می‌گوید محور متداعی. یعنی «زید» که می‌گویید می‌توانید همراه «زید» دال را هم تداعی کنید. ما محور جانشینی می‌گوییم او می‌گوید محور متداعی.

(۴۳:۴۶) زبان‌شناسی عمومی – رابطه طبعی لفظ و معنا – دلالت وضعی لفظ و معنا – رابطه صوت با معنا – تنافر حروف – واج‌شناسی

رابطه طبعی حروف و معانی

شاگرد: ادعای خلیل در ساختاری که کشف کرده، ادعای تکوینی بودن این ساختار است یا می‌توانست به اعتبارات مختلف عوض شود؟

استاد: نه، او می‌گوید «حسنتاه»، آیا یعنی اعتباری است؟! «لصوتهما جرس»! لذا عرض کردم بین هر صوت با یک معنا رابطه طبعی است، این منافاتی با حرف او ندارد که رابطه قراردادی، دلالت طبیعیه و وضعیه و عقلیه… .

شاگرد: خدشه این حرف، بحث وضع است که نظریه ذاتیه را کنار می‌زد.

استاد: ما که کنار نزدیم. ما مباحثه چندین ساله داریم. ما مدافع محکم رابطه طبعی بودیم. مفصل عرض کردم؛ شاید بالای صد جلسه عرض کردم که ما مدافع این هستیم. در جواب اصول الفقه از مفاتیح سید محمد مجاهد می‌خواندم. ایشان در اصول الفقه گفتند پس چرا فارس ها نمی فهمند عربی چیست؟ آسید محمد جواب دادند که ما نمی‌گوییم دلالت طبعی است، می‌گوییم رابطه طبعی است. رابطه طبعی اعم از دلالت طبعی است که همه بدانند. دلالت فرع بر علم است. اما رابطه تکوینی است.

شاگرد2: در کتاب «المعجم العربی دراسة لتنافر الحروف فی جذور العربیه»، ایشان تمام جذور عربی را بررسی کرده. این‌که چه حرفی در کنار چه حرفی قرار می‌گیرد را در یک جدول آورده است. من نتوانستم پی دی اف این کتاب را تهیه کنم. اگر کسی بتواند در سوریه تهیه کند خوب است.

شاگرد: این طبع می‌تواند برای خود اهل عرب هم باشد؟ یعنی طبعی باشد که اهل این زبان داشته باشند؟ یعنی زبان دیگر این‌طور نباشد.

استاد: یعنی خود مخارج حروف در آن ساختار دخالت داشته باشند.

شاگرد2: دراین‌صورت حسن بودنش برای خود عرب ها می‌شود ولی برای ایرانی‌ها حسن نیست.

استاد: هر کجا در واج شریک باشند -نه در حرف- یعنی آن صوت محض که کاری نداریم طاء است یا تاء، هر کجا فارس ها در نفس واج صوتی با عرب ها شریک باشند، فطرتش باز همین را می‌فهمد. ولذا واج شناسی یکی از شعب زبان شناسی عمومی است. یعنی کاری به عربی ندارد. وقتی حرف خلیل درست فهم بشود، یکی از شعبه‌های زبان شناسی عمومی است. نه زبان شناس عرب. ولو فعلاً نقطه شروع ما آن جا است.

والحمد لله رب العالمین

1 تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (17/ 128)

2مدخل فهرست مباحث تدوین تکوین در سایت فدکیه

3 الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 107

4 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 223

5 الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج‏2 493

6 المزار الكبير (لابن المشهدي) ؛ ؛ ص566 : زيارة مولانا الخلف الصالح صاحب الزمان عليه و على آبائه السلام‏

حدثنا الشيخ الأجل الفقيه العالم أبو محمد عربي بن مسافر العبادي رضي الله عنه قراءة عليه بداره بالحلة السيفية في شهر ربيع الأول سنة ثلاث و سبعين و خمسمائة، و حدثني الشيخ العفيف أبو البقاء هبة الله بن نماء بن علي بن حمدون رحمه الله قراءة عليه أيضا بالحلة السيفية، قالا جميعا: حدثنا الشيخ الأمين أبو عبد الله الحسين بن أحمد بن محمد بن علي بن طحال المقدادي رحمه الله بمشهد مولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه في الطرز الكبير الذي عند رأس الإمام عليه السلام في العشر الأواخر من ذي الحجة سنة تسع و ثلاثين و خمسمائة، قال:

حدثنا الشيخ الأجل السيد المفيد أبو علي الحسن بن محمد الطوسي رضي الله عنه بالمشهد المذكور في العشر الأواخر من ذي القعدة سنة تسع و خمسمائة، قال: حدثنا السيد السعيد الوالد أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي رضي الله عنه، عن محمد بن إسماعيل، عن محمد بن أشناس البزاز، قال: أخبرنا أبو الحسين محمد بن أحمد بن يحيى القمي، قال: حدثنا محمد بن علي بن زنجويه القمي، قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري، قال:

قال أبو علي الحسن بن أشناس، و أخبرنا أبو المفضل محمد بن عبد الله الشيباني أن أبا جعفر محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري أخبره و أجاز له جميع ما رواه، أنه خرج إليه من الناحية، حرسها الله، بعد المسائل و الصلاة و التوجه، أوله: بسم الله الرحمن الرحيم*، لا لأمر الله تعقلون، و لا من أوليائه تقبلون، حكمة بالغة عن قوم لا يؤمنون، و السلام علينا و على عباد الله الصالحين. فإذا أردتم التوجه بنا إلى الله تعالى و إلينا، فقولوا كما قال الله تعالى: سلام على آل يس‏ ......

7 الإقناع في القراءات السبع (ص: 296)

8 كتاب العين، ج‏1، ص: 51

9 همان 60







تعدد قرائات؛ جلسه 102 16/8/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

محوریت صوت در قرآن و تعاضد آن با رسم

جلسه قبل راجع در جهت ثبوتی بحث مطالبی را عرض کردم. علی ای حال مسأله قرائات قرآن کریم که بحث بسیار مهمی است، مبادی آن برای این‌که خود بحث سر برسد، اهمیت بیشتری دارد. خلاصه‌ای از نکاتی که در ذهنم هست را عرض می‌کنم. از چیزهایی که در عالم اسلام و کسانی که با قرآن آشنا هستند، روشن است، محوریت قرآن کریم بر تلاوت است؛ بر صوت است؛ بر لفظ است. قرآن تلاوت کردنی است؛ خواندنی است. رسم قرآن هم مهم است ولی درجه دوم است. در بین مسلمین محوریت با صوت قرآن است؛ با تلاوت است. رسم هم معاضد آن است. رسم نگهدار است؛ بلکه به یک تعبیر بسیار درستی تعاضد دارند. یعنی یک دیگر را کمک می‌کنند در این‌که قرآن کریم بین مسلمین دوام داشته باشد. ولی شکی در این نیست که محوریت بر صوت است. ولذا عرض کردم اگر سوره مبارکه بقره را باز کنید و نگاه کنید، طبق ظاهر رسم باید «أَلَم» بخوانید، وحال آن‌که احدی «أَلَم» نمی خواند. حتی اصلاً به این صورت نیست که بگویید فلان قاری «أَلَم» خوانده! اصلاً این جور نیست. یک چیز روشن صد در صد فوق تواتر است. تواتر یک چیز است، فوق تواتر یک چیز دیگر است. باید به این صورت بخوانید: «الف لام میم». همین‌جا هم نمی‌توانید بخوانید «الف لاد لام». حتماً باید «لام میم» بخوانید. این یعنی اساس قرآن کریم تلاوتش است؛ صوتی است که حضرت از ناحیه جرئیل تلاوت فرموده و از ناحیه خداوند متعال به ما رسیده. پس محوریت با صوت است. لذا اصطلاحاتی مانند واج و … که امروزه هست را اهمیت می‌دهیم؛ به این خاطر که بعداً خیلی از این‌ها فایده دارد.

جهات ثبوتی و پشتوانه قرائات؛ امّ الکتاب، تدوین تکوین، لیلة القدر

جهات ثبوتی در این‌ها دخالت داشت. یک جهت ثبوتی را در جلسه قبل گفتم. آن قضیه روایت ابوفاخته بود. واقعاً باید بگوییم روایت است؛ چون کسی که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین است، دست به جیب خودش نمی‌کند چیزی بگوید. این هم یک مطلب عرشی بالا بالا است. معلوم است که متخذ از صاحبین شریعت است. ابوفاخته می‌گفت «امّ الکتاب، منها یستخرج القرآن»1، امّ را معنا کرد. این یک مطلب ثبوتی مهم بود.

مطلب دیگر، این مسأله است که ادله فراوانی داریم که کتاب خداوند تدوین تکوین است. این هم مطلب ثبوتی بسیار مهمی است که بارها و بارها شواهدش را بحث کردیم. این هم خیلی مهم است. سومی هم که بسیار مهم است، روایت الغارات بود؛ وقتی حضرت می‌خواستند لیلة القدری که به قرآن کریم جوش خورده را توضیح بدهند -که فرمودند شرحی برای تو می‌گویم که «تکون اعلم اهل بلادک بلیلة القدر»- فوری سر تکوین رفتند و فرمودند ««إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة»2، بعد هم اتفاقا هفت آیه را خواندند. نگفتند می‌خواهم هفت آیه بخوانم ولی هفت آیه‌ای را خواندند که در آن‌ها سبع بود و اتفاقا هر کدام از آن‌ها هم به نحوی سبع مثانی بود. مفصل از روایت بحث کردیم. این هم مطلب ثبوتی مهمی است. این سه بحث؛ تدوین تکوین بودن، نحوه ظهور و استخراج از امّ، «اجری جمیع الاشیاء علی سبع» در لیلة القدر که به وزانش «نزل القرآن فی لیلة القدر علی سبعة احرف». این‌ها مطالب ثبوتی خیلی مهمی است. جلوترها هم صحبت شد. هر کدام دیدید مطلب برای ذ هنتان کشش دارد، فایل هایی که هست را پی جویی کنید.

بساطت حروف مقطعه و بساطت صوتی واج

نکته ی اولی که در جلسه قبل گفتم بسیار مهم است. چون کیفیت را بیان می‌کند. کیفیت یعنی چه؟ می‌گوید «امّ فواتح السور» است. یعنی چه؟ یعنی امّ و آن چه که همه به او بر می‌گردند، نحوه جوهره قرآن کریم از آن استخراج می‌شود. کیفیت جوهره قرآن این است که یک امّ دارد و بقیه از او استخراج می‌شود. خیلی مهم است. یعنی کیفیت جوهریت قرآن کریم را در اینجا بیان می‌کنند؛ این‌ها امّ هستند و آن‌ها از آن در می‌آیند. اگر این کیفیت معلوم شد که در قرآن کریم هست، آن وقت سائر مسائلی که بعداً می‌خواهیم بگوییم، این کیفیت برای آن‌ها راه‌گشا خواهد بود. چند هفته است که العین خیلی را می‌آورم؛ این را بخوانم.

شاگرد: حروف غیر مقطعه ای که در قرآن ذکر شده، چطور توجیه می‌شود؟ این‌که قرآن از حروف مقطعه گرفته شده، فقط «صراط علی حق» است، حروفی که مقطعه نیستند را چه کار کنیم؟

استاد: جلوتر بحث کرده‌ایم. آن به نزیله‌ها و استخراج از آن‌ها بر می‌گردد. قبلاً بحث کردیم؛ شاید چند جلسه بود. فایل های آن موجود است.

شاگرد2: فرمودید کیفیت استخراج معلوم نیست.

استاد: کیفیت استخراج، از علوم خاص کسانی است که خداوند به آن‌ها داده. اتفاقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند غیر از این‌که جوهره کتاب خدا این است، برای همه هم اعلام می‌کند که ببینید کتاب من را بلد نیستید! باید در خانه کسی بروید که بلد است. چاره‌ای ندارید و الا اهل قرآن نیستید. در نهج‌البلاغه «فَاسْتَنْطِقُوهُ»3 دارد. روایتش خیلی جالب است. علی ای حال این‌ها را ببینید اگر باز دیدید حل نشده من خدمت شما هستم. فعلاً مطالبی که در ذهنم هست را خدمت شما بگویم.

بنابراین مسأله کیفیت قرآن کریم بسیار مهم است. از بسائط شروع می‌کند؛ شروع شدن از بسائط در قرآن کریم حرف کمی نیست. لذا اگر واج شناسی قرآن کریم را در تلاوت بررسی کردیم تا مقدمه‌ای برای قرائات باشد…؛ واج چه بود؟ بسیطی بود در محدوده اصوات. قرار شد سه چیز را در واج مد نظر بگیریم؛ واج طبیعی بود، معنا نداشت و ارتباطی هم با نقش نداشت. این سه مهم است. در واج شناسی می‌بینید که این‌ها مهم است. یعنی اصلاً ریخت خود قرآن به این صورت است؛ ابوفاخته می‌گوید اگر به هر فضایی بروید، در عالم تلاوت و صوت بروید، به یک جزء لایتجزی بر می‌گردید که قرآن از آن جا شروع شده. اگر به فضای نقوش قرآن کریم و رسم المصحف بروید، باز به یک جزء لایتجزی بر می‌گردید. چرا؟ چون اصل کیفیت این قرآن طوری است که از امّ، غیر امّ استخراج می‌شود. استخراج غیر امّ از امّ، کیفیت این کتاب است، ریخت این کتاب است. پس وقتی شما با کیفیت کار دارید نباید دور بروید؛ باید اول نظر شما به جزء لایتجزی‌های هر موضع باشد؛ در حوزه صوت به‌دنبال جزء لایتجزی بگردید، در حوزه نقوش به‌دنبال جزء لایتجزی بگردید، در حوزه‌های دیگر چه؟ باید به آن‌ها برسیم. فعلاً می‌خواهیم به صوت برسیم که چه دم و دستگاهی است.

تفکیک بین ترفند تبلیغاتی و بین جمع‌آوری مستندات قرائات؛ تطبیق آن در قرائت «سلام علی آل یاسین»

این‌که من در یک جلسه حرف ابوفاخته را تکرار کردم، برای این بود که ذهنتان در کیفیت کتاب الهی، پشتوانه داشته باشد؛ یعنی ما می‌خواهیم اجزاء لایتجزای اولیه در هر فضایی را کشف کنیم که وقتی سر و کارمان با تلاوت قرآن است، این‌ها برای ما صاف باشد. و الا اصل خود مسأله قرائات یک امر خیلی جا افتاده و نافع است. من بارها عرض کردم؛ اجماعی هم که قبل از قرن یازدهم بوده، هر چه نگاه کردم، اجماع گردن کلفتی است که هر کسی به دنبالش برود تردید نمی‌کند. ولی چه کنیم فضایی که از این روایات از بین رفته بود از قرن یازدهم برگشت. خیلی اجماع قوی ای است. اصلاً عجائبی در این امر هست. روشن‌تر؛ در بحث‌های علمی؛ دیشب بود که آقا آیه مبارکه سوره آل یاسین را پرسیدند؛ در کارهای علمی، ترفندهای تبلیغاتی محکوم است. نه تنها بگوییم در کار علمی نسبت به ترفندهای تبلیغاتی لابشرط هستیم، بلکه حتماً باید به شرط لا باشیم. چون این ترفندها به ذهن متفکر آسیب می‌زند و آن را خراب می‌کند. احساس می‌کند که ما می‌خواهیم به ذهن او خط بدهیم، لذا به هم می‌ریزد. لذا ترفندهای تبلیغاتی محکوم است اما جمع کردن مستندات صوتی و تصویری که مقبول همه است، آن‌ها را جمع کنیم و جلوی چشمش بگذاریم، این دیگر تبلیغات نیست. این اطلاع‌رسانی صحیح است. اطلاع‌رسانی حکیمانه است. کاری است که در طول تاریخ علم مفسرین و روات این کار را می‌کردند؛ روایاتی که مناسب بوده را کنار هم می‌گذاشتند.

در مانحن فیه یک مثال عرض کنم؛ این مثال خیلی تکرار شده اما هر وقتی یک نکته‌ای دارد. الآن چیزهایی هست که آن‌ها را توضیح می‌دهند؛ مثلاً حرف جناب سید مرتضی و کتاب‌ها را در کانال‌ها می‌گذارند تا دیگران ببینند. فقط هم مستند است. خودشان عبارت را می‌آورند؛ کار بسیار خوبی است. فقط اطلاع‌رسانی مستندات است. اما پیشنهادی که ذیل آیه شریفه صد و سی‌ام سوره مبارکه صافات آمد، این بود: من عرض می‌کردم همه کسانی که تنها و تنها قرآن را در یک قرائت حفص -آن هم با چه شدتی- خلاصه می‌کنند و با قرائات مخالفت می‌کنند، خب یک بار زیارت آل یاسین نخوانده‌اند‍؟! زیارت آل یاسین می‌گوید «إذا أردتم التوجه بنا إلى الله و إلينا فقولوا كما قال الله تعالى سلام على آل يس»4؛ نمی‌گوید «فقولوا سلام علی آل یاسین»، می‌فرماید: «فقولوا کما قال الله تعالی سلام علی آل یاسین». حرف‌ها و جواب هایی که در این سال‌ها شنیده‌ایم، این است: می‌گویند تو با یک حدیث، آن هم در احتجاجی که مرسل است و سند ندارد، می‌خواهی قرآن را درست کنی؟! خب یک حدیث با سند مرسل در احتجاج طبرسی می‌گوید «سلام علی آل یاسین»! این‌که قرائت نشد. حالا بعد می‌گوییم احتجاج طبرسی مرسل است…؛ در جلسه‌ای عرض کردم مقدمه تحف العقول می‌گوید احادیث مشهور است، من دو مقدمه را دیده بودم، اما یکی را جای دیگری گفتم. در تحف العقول می‌گوید سند همه این‌ها نزد من هست، در احتجاج می‌گویند که این‌ها معروف است. آن چه که گفتم می‌گویند معروف است، برای احتجاج است. در تحف و احتجاج سندها را اسقاط کرده‌اند و مرسلات هستند.

سند زیارت «آل یاسین»

خب حالا اگر احتجاج مرسل است، وفات مرحوم طبرسی پانصد و هشتاد و هشت است؛ مرحوم ابن مشهدی صاحب مزار کبیر بیست و دو سال بعد وفات کردند؛ ششصت و ده وفات کردند. یعنی هر دوی این بزرگواران در طبقه قبل از سید بن طاووس هستند؛ رئیس همه علماء فن زیارات و … . قبل از طبقه سید، در المزار الکبیر ابن مشهدی سند دارد. یکی از زیباترین سندها است. از سندهایی است که به‌عنوان سند زیبا باید یادداشت کنید؛ سند مزار کبیر همین زیارت آل یاسین است؛ «قولوا کما قال الله سلام علی آل یاسین». جناب ابن مشهدی خودش می‌گوید در فلان سنة، فلان شیخ حدیث برای من روایت کرده است. زیبایی اش این است که هم جایش را می‌گوید و هم زمانش را. می‌گوید در سال فلان در حله شیخم گفت که فلانی در فلان جای نجف در فلان سال این زیارت را گفت. به سند بلند بالا در مزار کبیر ابن مشهدی برای این زیارت آورده است. لذا نگویید که مرسل است. پس این سند دارد و به پسر شیخ الطائفه می‌رسد. شیخ الطائفه طوسی رضوان‌الله‌علیه از پدرشان نقل می‌کنند. یعنی این روایت آل یاسین با واسطه کمی از صاحب مزار کبیر به خود شیخ الطائفه می‌رسد. ایشان هم سند را می‌آورند تا آن توقیع شریف که محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری نقل کرده است. ایشان این توقیع را نقل کرده که «قولوا کما قال الله تعالی».

تلاوت قرائت «سلام علی آل یاسین» توسط قرّاء مشهور

حالا باز می‌گویند خیلی خب! رفتی یک کتابی آوردی که ده سطر هم سند بلند بالا دارد، اما از خبر واحد هم که در نیامد! باز هم خبر واحدی است که در یک کتابی ذکر شده است. با یک خبر واحد می‌خواهی قرآن درست کنی؟! قرآن که با این‌ها درست نمی‌شود! لذا قرآن همانی است که حفص گفت. پیشنهادی که می‌خواهم بدهم این است: ترفندهای تبلیغاتی نیست، اطلاع‌رسانی مستند عند الکل است. هر کدام حوصله دارید، پیشنهادم این است: شما تصویر همین کتاب مزار کبیر و تصویر احتجاج را بیاورید تا همه ببینند که کتابی است که می‌گوید «فقولوا کما قال الله تعالی سلام علی آل یاسین». ذیلش فایل‌های صوتی مشهورترین قراء این زمان را جمع‌آوری کنید. زیر این تصویر «سلام علی آل یاسین» که می‌گویند یک روایت است، از مشهورترین قراء زمانمان بگذارید. خود من ترتیل شیخ محمود خلیل حصری و عبد الباسط که هر دو از معروف‌ترین‌ها هستند و ترتیل ورش دارند را گوش دادم؛ آیه صد و سی ام سوره مبارکه صافات در اینترنت هست، ببینید. حالا شما لیست کنید و صوتش را هم بگذارید تا خودشان گوش بدهند. اینجا دیگر کتاب احتجاج و شیعه و این حرف‌ها نیست. اینجا نصف قاره آفریقا است که مسلمانان در خطبه هایشان، در ختم هایشان، در نمازهایشان می‌خوانند. عبد الباسط و خلیل حصری ورش را دارند. نمی‌دانم مصطفی اسماعیل ورش را دارد یا نه. هر کدام که ترتیل ورش را دارند، ردیف شود بعد ببینند که پنجاه فایل شد که با گوش خودمان گوش می‌دهیم، چون ورش هم می‌خوانند اتفاقا همزه «آل» را به‌خوبی می‌کشد تا دیگر شک نکنید که طوری می‌خواند که اشتباه برداشت می‌شود. چون ورش خیلی می‌کشد؛ می‌گوید «سلام علی آآآل یاسین». خوب می‌کشد. خب حالا این روایت احتجاج شد؟! اگر اینجا می‌گوید «قولوا کما قال الله» این‌ها هم شیعه هستند که دارند می‌خوانند؟! دیگر هر منصفی باشد می‌گوید «قولوا کما قال الله» است و مسلمانان دارند این‌را می‌خوانند. قرائات همین مسلمانان است که موجود است؛ آن‌ها با این‌که سنی هستند می‌خوانند «سلام علی آل یاسین»، آن وقت ما مناقشه کنیم که با خبر واحد نقل شده؟!

اگر این چیزی که عرض کردم ترفند کار تبلیغاتی است، به من بگویید. به گمانم سر سوزن، کاری نیست که تبلیغاتی باشد. کنار هم گذاشتن دو چیز است که مدام جواب ندهند با یک خبر واحد نمی‌توان قرآن درست کرد. خبر واحد کجا بود؟! این می‌گوید «قولوا کما قال الله»، همین مشهورترین قراء هم می‌خوانند «سلام علی آل یاسین».

شاگرد: به نظرم از دو نفر از اهل‌سنت دیده بودم که می‌گویند «و المشهور عن ابن عباس و هی قرائة اهل البیت». یعنی خود آن‌ها می‌گویند که مشهور از ابن عباس همین است و قرائت اهل البیت است.

استاد: من جلوتر عرض کردم؛ یکی از روایات خوب؛ البته در کتب قرائات نه در کتب روائی شیعه، حمزه که از قراء سبعه محضر امام صادق علیه‌السلام آمد و کل قرآن را محضر حضرت خواند. حضرت فرمودند «ما قرأ علي أحد أقرأ منك»5؛ اقرء از تو ندیدم. ولی «لست أخالفك في شيء من حروفك إلا في عشرة أحرف»؛ حضرت فرمودند در ده جا با تو مخالفت می‌کنم، یکی از آن‌ها همین «سلام علی آل یاسین» است. او کوفی بود «ال یاسین» خواند، حضرت «آل یاسین» خواندند. از چیزهای جالب این بود که در قرائت حمزه، حضرت «ملک» او را «مالک» نکردند. حمزه مطابق قرائت اهل مدینه که نافع است، «ملک» خواند و لذا آن ده‌تایی که حضرت فرمودند یکی همین بود؛ قرائت اهل البیت. حضرت فرمودند «نحن نقرأ علی قرائة ابی». یک احتمالی بود که جلوتر عرض کردم؛ «نحن» یعنی «نحن اهل المدینه»، نه یعنی «نحن اهل البیت». یعنی قرائت اهل مدینه که نافع نماینگر قرائت اهل مدینه است، «نقرأ علی قرائة ابی». فلذا قرائت ابی «آل یاسین» است که نمودار قرائت ابی، نافع است. نافع قاری اهل مدینه است که «آل یاسین» خوانده، ورش هم راوی از او است. الآن هم هر کجا روایت ورش و قالون داشته باشند، همین است. قالون هم «سلام علی آل یاسین» است.

شاگرد2: در مؤسسه دار الحدیث، دیدم کتاب‌های آموزشی قرائات تک قرائتی است. سندش را هم «من قبل الرواة» آورده بود.

استاد: من عرض کردم به این دلیل ما باید بیشتر تلاش کنیم؛ ادبیات اخیر این‌گونه است. من کتاب پژوهشی در رسم المصحف را دو-سه بار خواندم. می‌گویند شیعه می‌گوید…! همین چیزی که شما می‌گویید را می‌گویند شیعه می‌گوید. یعنی به‌صورت متأخر به این صورت شده! خیلی ناجور است که یک دفعه ادبیاتی بماسد که شیعه این را می‌گوید. و حال آن‌که در فضای بحثی و علمی، کسانی که به این مطالب وارد هستند نباید بگذارند این ادبیاتی که مبادی اش آن مطالب است، بماسد.

علی ای حال این پیشنهادی است. خود این قرائات یک نحو تعاضد دارند. اگر شیعه در زیارت آل یاسین، «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند، اگر قبلش دارد «قولوا کما قال الله»، این چیزی نیست که آن‌ها بگویند. معتضد به این همه قراء مهم است. وقتی قراء سبعه آمد، نسبت به کسانی که اهل فن قرائت هستند، دیگر کار تمام است.

محور همنشینی و جانشینی در کلام خلیل بن احمد

من عرض کردم در فضای قرائات برای این‌که مبادی بحث صاف شود، یکی نیاز داریم به شناسایی اصطلاحاتی که امروزه هست و بعد هم تطبیقی کار کنیم. زبان بگیریم برای این‌که بتوانیم این مطالب خوب را بگوییم. همه این مطالب هست، زبان بگیریم از اصطلاحاتی که نام گذاری کرده‌اند. یکی از آن‌ها واج است. یکی دیگر تکواژ بود؛ صویت، لفیظ، کلیم و رقیم. در لفیظ، واج گونه هم داشتیم؛ لفیظ و کلفیظ. در تکواژ هم تکواژگونه داشتیم؛ کلیم و ککلیم می‌شود. این اصطلاحاتی که طلبگی است؛ خواستیم هم مختصر باشد و برای تنبه و تفکه هم خوب است.

می‌خواستم در این فضا، مطلبی را از خلیل بن احمد عرض کنم. حاج آقا مکرر در فرمایشاتشان بود؛ از خلیل بن احمد یاد می‌کردند؛ از او بسیار تجلیل می‌کردند و این مطلب را هم مدام تذکر می‌دادند. می‌گفتند از خلیل پرسیدند «مَا الدَليلُ عَلي أنّ عَليًّا إمامُ الكُل فِي الكُل؟». او گفت «قَال: إفتِقارُ الكُل إليهِ فِي الكُل وَ غِناهُ عَن الكُل فِي الكُل».

حاج آقا می‌فرمودند: خلیل در مقدمه العین می‌گوید در زبان عرب، هیچ کلمه‌ای پیدا نمی‌کنید که این حرف و آن حرف، با هم در آن باشد. یا اگر در کلمه‌ای فلان حرف است، بگردید حتماً باید فلان حرف هم باشد. این چیز خیلی عجیب است. دلالت بر نبوغ بالا بالای خلیل دارد. الآن هم من عبارتش را محضر شما می‌خوانم. قبلش یک مقدمه عرض می‌کنم.

ببینید همه ما با صرف و نحو آشنا هستیم. اگر بگوییم فاعل، استثناء، مفعول، عناصر نحوی گفته ایم یا نحوی؟ نحوی. اما اگر بگوییم جمع، تثنیه و کذا، عناصر صرف را گفته ایم. همه با صرف و نحو آشنا هستیم. وقتی می‌گویید فاعل یا نائب فاعل، چرا می‌گویید نحو، نه صرف؟ به‌خاطر این‌که قوام نحو به این است که رابطه بین چند چیز در یک کلام باشد. اگر یک مفرد داشته باشیم که ما نحو نداریم. قوام نحو به این است که چند کلمه داشته باشیم تا با هم تشکیل زنجیره بدهند، وقتی این زنجیره را تشکیل دادند، بگوییم حالا عناصر نحوی این کلام را بگویید. در صرف ما این را نداریم.

حالا اگر شما همین کار را در صرف کنید؛ ولی روی تشکیل دهنده های صرف همین کار را بکنید. یعنی بگویید فاء الفعل، عین الفعل، لام الفعل. رابطه عین الفعل با فاء الفعل چنین است. اگر رابطه عین الفعل با فاء الفعل را تدقیق می‌کنید، یک نحو، نحوِ صرف است. نحو چه بود؟ چند چیز را که یک زنجیره تشکیل داده‌اند، روابطش را بررسی کنیم. اگر شما حروف یک کلمۀ صرفی را، رابطه اجزاء شیء صرفی را در زنجیره صرفی خودش بررسی کنید، دیگر نحو اصطلاحی نیست، اما نحو صرفی است.

عرض کردم در دو اصطلاح در انقلاب قرن بیستم در زبان شناسی پدید آمد؛ زبان شناسی هم زمانی، نه در زمانی‌که در قرن نوزدهم بود. زبان شناسی هم زمانی، ساختار یک زبان را در دو محور کشف می‌کرد. این را تأکید کنم زبان شناسی عمومی دوسوسور ربطی به نقوش نداشت. من عبارتش را خواندم، گفت شروع کار ما این است که نقوش را کنار بگذاریم. این نکته‌ها مهم است. لذا الآن که می‌گوییم، حتماً باید نقوش را کنار بگذاریم؛ سر و کار ما فقط با واج و صوت است.

وقتی یک زنجیره واج و اصوات درست می‌شود؛ ایشان گفت زنجیره‌ای که پشت سر هم می‌آید، این زنجیره، همنشینی است؛ یعنی همه با هم یک مجلس تشکیل داده‌اند؛ یک محور همنشینی؛ یعنی همه با هم در محور هستند. یک محور، محور جانشینی بود. یعنی هر کدام از مؤلفه‌هایی که در زنجیره صوتی بودند، امکان داشت که یک چیزی جای او گذاشت که عوضش کند. این محور جانشینی بود.

حالا اگر شما همین را در صوت هایی که فقط صوت هستند بیاورید؛ کاری به معنا و زبان نداشته باشید؛ اصلاً کاری به معنا و وضع نداشته باشیم؛ دیدید کلمه مهمل و مستعمل می‌گویند، اصلاً کاری با مهمل و مستعمل بودنش نداریم. فقط با صوت کار داریم؛ اصواتی که پشت سر هم می‌آیند و یک محور همنشینی درست می‌کنند و کنار هم هستند. زیر هر کدامش هم می‌توان جانشینی گذاشت. مثال ساده اش این است: «زید» یک محور همنشینی دارد. درمحور همنشینی چه داریم؟ «ز» و «ی» و «د». ولی هر کدام از این‌ها یک محور جانشینی دارد. اگر «ز» را به دال تبدیل کنید، و «ی» همان باشد و دال را به «ز» تبدیل کنید، «دیز» می‌شود. یعنی «دیز» باطن «زید» است، در محور جانشینی.

شاگرد: شما جانشینی و همنشینی را در حروف می‌آورید؟

استاد: حروف به‌معنای اصوات.

شاگرد: این را کسی نگفته البته به جز خصائص ابن جنی.

استاد: امروزه چقدر روی این‌ها حرف زده‌اند!

شاگرد: در کلمات دارند اما در حروف نه.

شاگرد2: در بحث تنافر حروف می‌آید.

استاد: نمی‌دانم؛ اندازه‌ای که من دیدم خیلی زیاد دارند. رساله‌ها برایش هست. لذا من گفتم میلیون ها ساعت روی این‌ها کار کرده‌اند. وقتی آدم دنبالش می‌رود می‌بیند چه کارهایی شده. صد سال پشت سر هم کار روی کار شده. ما یاید مطالعه کنیم؛ هم آن هایی که شده را ببینیم؛ و هم آن هایی که در فضای علوم قرآنی داریم و هنوز نگفته اند، آن‌ها را هم بیاوریم و با اصطلاحات تطبیقی توضیح بدهیم.

شاگرد: انگلیسی گفته اند؟

استاد: بله، در کل علم زبان شناسی جهانی هست. النشر ابن جزری را ببینید؛ یک بخش مهمی از آن تجوید است. تجوید، حروف را به سه نوع مهم تقسیم می‌کند. می‌گوید حروف متماثل، حروف متجانس و حروف متباین. یکی از آن‌ها همین است. اصلاً حروف که می‌گوید کاری به معنا ندارد. او با واج کار دارد. چه کار داریم به معنا؟! وقتی می‌گوییم این حروف متجانس هستند، پس در ادغام کبیر وقتی یکی را به دیگری تبدیل می‌کنید…؛ همینی که صاحب جواهر فرمودند برخی از این‌ها محل اشکال است؛ شیخ انصاری فرمودند قرائات بزرگان اصحاب ائمه را شما می‌گویید جایز نیست؟! یکی از آن‌ها همین ادغام کبیر بود. شما در ادغام کبیر، حرکت را ساکن می‌کنید و بعد حرف را به حرف دیگر تبدیل می‌کنید و ادغام می‌کنید.

شاگرد: آن‌ها اصلاً ادعای ارتباط حروف با معنا را ندارند. این‌که حروف با معنا ارتباط دارند را ما می‌گوییم.

استاد: اگر یادتان باشد کتاب زبان شناسی عمومی را آوردم؛ گفت دو چیز پایه حرف من است. اولی همین بود که رابطه بین نشانه با صاحب نشانه، رابطه قراردادی است. این اصل کار او بود. خیلی هم بر آن آثار متفرع کرده بود. البته بخشی هم که می‌گوید درست است. دومی این بود که گفت زنجیره‌ای که صورت دارد خطی است. خطی بودن زنجیره دومی بود. خب الآن شما می‌گویید با صوت ها کار نکرده‌اند، اما وقتی در فون دقت کردید و جلو رفتید همه این‌ها می‌آید. یعنی تناسب صوت ها با هم، قابلیت ترکیب آن‌ها و امثال آن. یادم آمد می‌خواستم جدول الفبای فونوتیک بین‌المللی را عرض کنم. الفبا هم اصلاً ربطی به نقش ندارد. این جدول الفبا فقط صوت است. مصوت ها، همخوان ها و صامت ها، هر کدامش مشخص است؛ شاید نزدیک هشتاد و خرده ای صامت و نزدیک بیست و هفت مصوت در این جدول هست. برای زبان‌های بین‌المللی است. جدولش هم شبیه همان جدول تناوبی است. اما با این تفاوت که دهان انسان را به‌صورت یک جدول قرار داده‌اند. یعنی وقتی به این جدول فونوتیک نگاه می‌کنید دهان انسان است. لذا می‌بینید بعضی از جاهایش توپُر است و چیزی نگذاشته اند. می‌گوییم چرا اینجا جدول توپُر است؟ می‌گویند به‌خاطر این‌که ممکن نیست دهان ما از اینجا چیزی تلفظ کند. دهان را به‌صورت جدول درآورده‌اند، آن سلول‌هایی که توپُر است، یعنی دستگاه تولید صوتی که خداوند به بشر داده، از این نقطه نمی‌تواند برای تولید صامت و مصوت استفاده کند. البته مصوت، به آن صورت نقطه نمی‌خواهد. مصوت هوایی است. مخرجی ندارد. آن هایی که مخرج دارد و صامت است، جدول طوری است که اول لبی است، بعد دندانی است، بعد زبانی است و همین‌طور تا حنجره ختم می‌شود. جدول خیلی تکوینی است که نشان می‌دهد.

خب ببینید خلیل چه می‌گوید.

قال الخليل: اعلم أن الحروف الذلق و الشفوية ستة…فليس شي‏ء من بناء الخماسي التام يعرى منها أو من بعضها…و لكن العين و القاف لا تدخلان في بناء إلا حسنتاه، لأنهما أطلق الحروف و أضخمها جرسا. فإن كان البناء اسما لزمته السين أو الدال مع لزوم العين أو القاف.6

«قال الخليل: اعلم أن الحروف الذلق و الشفوية ستة»؛ حروف ذلقی و شفویه شش تا است. تا اینجا که می‌گوید: «فليس شي‏ء من بناء الخماسي التام يعرى منها أو من بعضها»؛ هر اسمی باشد این را دارد. تا به اینجا که می‌رسد: «و لكن العين و القاف لا تدخلان في بناء إلا حسنتاه»؛ عین و قاف در هیچ کلمه‌ای نمی‌آیند مگر این‌که به آن زینت می‌دهند. الآن ایشان از چه حیثی صحبت می‌کند؟ صرف می‌گوید؟ نحو می‌گوید؟ یا فقط صوت را می‌گوید؟ یعنی الآن نگاه خلیل فقط به واج است. یعنی آن چه که معنا ندارد ولی مشخِّصات صوتیه دارد. «لأنهما أطلق الحروف و أضخمها جرسا»؛ آهنگ و زنگی در این دو حرف هست که کلمه را زیبا می‌کند. بعد می‌گوید: «فإن كان البناء اسما لزمته السين أو الدال مع لزوم العين أو القاف»؛ اگر عین و قاف هست، حتماً باید سین و دال هم باشد. این‌ها چیزهای خیلی مهمی است؛ این‌که او تناسب صوت را کشف کند!

همین‌طور جلو می‌آید، تا صفحه شصت که می‌فرماید:

قال الخليل بن أحمد: إن العَيْن لا تَأْتَلِف مع الحاء في كلمة واحدة لقُرْب مَخْرَجَيْهما إلا أنّ يُشْتَقَّ فِعلٌ من جمعٍ بين كلمتين مثل حَيَّ على كقول الشاعر: ألا رُبّ طَيفٍ بَاتَ منك مُعانِقِي ... إلى أن دَعَا داعي الفَلاحِ فَحَيْعَلا… وما وُجِدَ من ذلك فهذا بابُه، وإلاّ فإنّ العَين مع هذه الحُرُوف: الغين والهاء والحاء والخاء مُهْمَلاَتٌ7

می‌گوید من به شما بگویم در عرب عین با حاء جمع نمی‌شوند، «لقُرْب مَخْرَجَيْهما إلا أنّ يُشْتَقَّ فِعلٌ من جمعٍ بين كلمتين مثل حیّ علی»؛ حیّ علی، برای دو کلمه است که آن‌ها را درست کرده‌اند. و الّا در یک کلمه واحده جمع نمی‌شود. بعد می‌فرمایند: «وما وُجِدَ من ذلك فهذا بابُه، وإلاّ فإنّ العَين مع هذه الحُرُوف: الغين والهاء والحاء والخاء مُهْمَلاَتٌ»؛ یعنی در زبان عرب جایی نداریم که عین در کلمه باشد، غین و هاء و حاء و خاء در آن باشد. این مطالب مهم خلیل است. این یعنی چه؟ یعنی خلیل می‌گوید ما در اصوات کلمات عربی در محور همنشینی این‌ها را نداریم. یعنی این‌ها با هم همنشین نمی‌شوند. خب این همنشینی چه کار می‌کند؟ دارد می‌گوید بین صوت این‌ها در محورهای همنشینی و جانشینی یک تناسب و یک تنافری هست. در یک کلمه؛ یعنی اگر اصوات عربی را در نظر بگیرید، زنجیره فقط اصوات -بدون معنا- وقتی با هم همنشینی تشکیل می‌دهند نسبت به آن محور جانشینی که هر کدام می‌تواند در آن زنجیره می‌تواند جای دیگری قرار بگیرد، یک ساختار تشکیل می‌دهند. یعنی نظام واجی زبان عربی –فعلاً که خلیل می‌گوید- دارای یک ساختار است. هر کدام را نمی‌توانید در هر جایی تبدیل کنید. هر کدام را نمی‌توانید هر کجا بگذارید. آقای خلیل می‌خواهد بگوید، من خلیل هستم، چه کار کردم؟ ساختار واجی زبان عربی را کشف کردم. ولذا از آن ساختار دارم به شما خبر می‌دهم. یعنی در محور همنشینی این‌ها با هم همنشین نمی‌شوند، باید این‌ها را جانشین کنید تا جای دیگر قرار بگیرند.

«نحو» اصطلاح محور همنشینی و «محور متداعی» اصطلاح محور جانشینی در زبانشناسی

بنابراین فهمیدیم که در صرف، نحوی هست. البته این نکته هم هست؛ خود دوسوسور برای این محور همنشینی مطلقاً نحو می‌گوید. اگر بعداً در زبان شناسی دیدید به زبان خودشان کلمه «Syntax» به کار می‌برد، ما می‌گوییم همنشینی، اما او می‌گوید محور نحوی. نحوی را توضیح دادم. این‌ها را برای این توضیح دادم. چرا او نحوی می‌گوید؟ نحوی که الآن می‌گویم، نه یعنی کلمات. نحوی یعنی محور همنشینی. چند چیز هستند که با هم هستند، می‌خواهیم رابطه را کشف کنیم. می‌گوییم محور نحوی دارند؛ یعنی رابطه بین چند همنشین. ولذا در محور جانشین می‌گوید محور متداعی. یعنی «زید» که می‌گویید می‌توانید همراه «زید» دال را هم تداعی کنید. ما محور جانشینی می‌گوییم او می‌گوید محور متداعی.

اشتراک واج ها در فطری بودن رابطه معنایی در فارسی و عربی و…

شاگرد: ادعای خلیل در ساختاری که کشف کرده، ادعای تکوینی بودن این ساختار است یا می‌توانست به اعتبارات مختلف عوض شود؟

استاد: او می‌گوید «حسنتاه»، یعنی اعتباری است؟! «لصوتهما جرس»! لذا عرض کردم بین هر صوت با یک معنا رابطه طبعی است، این منافاتی با حرف او ندارد که رابطه قراردادی، دلالت طبیعیه و وضعیه و عقلیه… .

شاگرد: خدشه این حرف، بحث وضع است که نظریه ذاتیه را کنار می‌زد.

استاد: ما که کنار نزدیم. ما مباحثه چندین ساله داریم. ما مدافع محکم رابطه طبعی بودیم. مفصل عرض کردم؛ شاید بالای صد جلسه عرض کردم که ما مدافع این هستیم. در جواب اصول الفقه از مفاتیح سید محمد مجاهد می‌خواندم. ایشان در اصول الفقه گفتند پس چرا فارس ها نمی فهمند عربی چیست؟ آسید محمد جواب دادند که ما نمی‌گوییم دلالت طبعی است، می‌گوییم رابطه طبعی است. رابطه طبعی اعم از دلالت طبعی است که همه بدانند. دلالت فرع بر علم است. اما رابطه تکوینی است.

شاگرد2: در کتاب «المعجم العربی دراسة لتنافر الحروف فی جذور العربیه»، ایشان تمام جذور عربی را بررسی کرده. این‌که چه حرفی در کنار چه حرفی قرار می‌گیرد را در یک جدول آورده است. من نتوانستم پی دی اف این کتاب را تهیه کنم. اگر کسی بتواند در سوریه تهیه کند خوب است.

شاگرد: این طبع می‌تواند برای خود اهل عرب هم باشد؟ یعنی طبعی باشد که اهل این زبان داشته باشند؟ یعنی زبان دیگر این‌طور نباشد.

استاد: یعنی خود مخارج حروف در آن ساختار دخالت داشته باشند.

شاگرد2: دراین‌صورت حسن بودنش برای خود عرب ها می‌شود ولی برای ایرانی‌ها حسن نیست.

استاد: هر کجا در واج شریک باشند -نه در حرف- یعنی آن صوت محض که کاری نداریم طاء است یا تاء، هر کجا فارس ها در نفس واج صوتی با عرب ها شریک باشند، فطرتش باز همین را می‌فهمد. ولذا واج شناسی یکی از شعب زبان شناسی عمومی است. یعنی کاری به عربی ندارد. وقتی حرف خلیل درست فهم بشود، یکی از شعبه‌های زبان شناسی عمومی است. نه زبان شناس عرب. ولو فعلاً نقطه شروع ما آن جا است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: زبان شناسی، واج، محور همنشینی، محور هم نشینی، محور جانشینی، رابطه طبعی معنا و حرف، آواشناسی، دلالت وضعی، واضع،

1 تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (17/ 128)

2 الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 107

3 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 223

4 الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج‏2 493

5 الإقناع في القراءات السبع (ص: 296)

6 كتاب العين، ج‏1، ص: 51

7 همان 60