بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 124 22/7/1404
بسم الله الرحمن الرحیم
در مقام خامس بودیم. میخواستم امروز وارد مقام سادس شویم ولی در آخر جلسه قبل مناقشاتی را فرمودند. من دوباره یک مرور اجمالی میکنم. ببینید مقام رابع این بود: «الرابع: علی القول بعدم تواترها إلی الشارع هل یقدح ذلک فی الاعتماد علیها أم لا؟»؛ ایشان فرمودند «لایقدح». چون اهل البیت علیهمالسلام امر به این قرائات کردهاند و از غیرش نهی کردهاند. مقام خامس این بود: «الخامس: ما الدلیل علی وجوب الاقتصار علیها؟»؛ چرا ورای هفت قرائت را اجازه نمیدهید؟ چرا حتماً باید بر هفت قرائت اقتصار کنیم؟ این مقام خامس بود. فرموده بودند:
و أمّا ما وقع فی المقام الخامس فالدلیل علی وجوب الاقتصار علیها أنّ یقین البراءة إنّما یحصل بذلک، لاتفاق المسلمین علی جواز الأخذ بها إلّا ما علم رفضه و شذوذه، و غیرها مختلف فیه، و من المعلوم أنّها المتداولة بین الناس، و قد نطقت أخبارنا بالأمر بذلک و انعقدت إجماعات أصحابنا علی الأخذ به کما سمعته عن «التبیان و مجمع البیان» و کذا «المنتهی» فجواز الأخذ بغیرها یحتاج إلی دلیل. و لو لا ذلک لقلنا کما قال الزمخشری: لا تبرأ ذمّة المصلّی إلّا إذا قرأ بما وقع الاختلاف فیه علی کلّ الوجوه.1
«… أنّ یقین البراءة إنّما یحصل بذلک، لاتفاق المسلمین علی جواز الأخذ بها إلّا ما علم رفضه و شذوذه، و غیرها مختلف فیه»؛ در مختلف فیه قاعده اشتغال میآید.
اشتغال یقینی برائت یقینی را میخواهد. عرض من این بود که فضای بحث روی مبنای تلقی علماء -به تبع محدثین- از قرن یازدهم، خلاص شدن از قاعده اشتغال ممکن نبود. برای شاهد عرضم که فضا سنگین است، به کار مرحوم آشیخ عبدالکریم استشهاد کردم؛ از فقهای خیلی بزرگ بودند. اینها کسان کمی نبودند. در منظر دید این فقیه بزرگ با آن مبنایی که اتخاذ کردهاند، میدیدند که کار حل نمیشود. لذا در نماز دو بار میخواندند، بعد شاگردانشان با ایشان بحث کردهاند و خود شاگردانشان هم حرف زدهاند. یعنی به این سادگی نبود که حاج شیخ سیره را بگویند و کار را تمام کنند.
برای اینکه باز توضیح بدهم که در انظار بزرگان دیگر -که در رده شاگردان حاج شیخ نبودند- مثل مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی هم فضا سنگین است. وقتی دقیق میشوند، فضا مضیق میشود. در مستمسک بعد از این قراء سبعه و عشره را میفرمایند، همین عبارت کتاب مفتاح الکرامه را میآورند. این شروع کلام مرحوم آقای حکیم است. من عبارت ایشان را نمیخوانم، میخواهم سیر ایشان را بگویم.
هذا والمنسوب الى أكثر علمائنا وجوب القراءة بإحدى السبع، واستدل له: بأن اليقين بالفراغ موقوف عليها، لاتفاق المسلمين على جواز الأخذ بها إلا ما علم رفضه وشذوذه، وغيرها مختلف فيه2
معلوم است که عبارت مستمسک همین عبارت مرحوم صاحب مفتاح الکرامه در مقام خامس است. در ادامه به همین مقام خامس ایراد میگیرند. این «وفیه» از دقت نظر ایشان است. مکرر گفتم درست هم هست. میفرمایند اینکه میگویید یقین به برائت نیاز داریم، منظورتان چیست؟ یقین از کجا میآید؟
وفيه : أن اليقين بالبراءة إن كان من جهة تواترها عن النبي (ص) دون غيرها ـ كما عن جملة من كتب أصحابنا، بل عن جماعة دعوى الإجماع عليه ، بل في مفتاح الكرامة : «والعادة تقضي بالتواتر في تفاصيل القرآن من أجزائه وألفاظه وحركاته وسكناته ووضعه في محله لتوفر الدواعي على نقله من المقر، لكونه أصلا لجميع الأحكام ، والمنكر لا بطال كونه معجزاً فلا يعبأ بخلاف من خالف أو شك في المقام».3
میفرمایند اگر یقین به برائت، از تواتر سبع میآید، قبول نداریم؛
ففيه: أن الدعوى المذكورة قد أنكرها جماعة من الأساطين، فعن الشيخ في التبيان: «إن المعروف من مذهب الإمامية والتطلع في أخبارهم ورواياتهم أن القرآن نزل بحرف واحد على نبي واحد ، غير أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله القراء وأن الإنسان مخير بأي قراءة شاء قرأ ». ونحوه ما عن الطبرسي في مجمع البيان4
«ففيه: أن الدعوى المذكورة قد أنكرها جماعة من الأساطين»؛ اجماع تواتر به رسول الله را قبول نکردهاند. فوری عبارت شیخ در تبیان را میآورند. البته همان عبارت صاحب حدائق را میآورند. یعنی ایشان به عبارت حدائق اعتماد کردهاند. درحالیکه عبارت تبیان این نیست. «فعن الشيخ في التبيان: «إن المعروف من مذهب الإمامية والتطلع في أخبارهم ورواياتهم أن القرآن نزل بحرف واحد على نبي واحد ، غير أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله القراء وأن الإنسان مخير بأي قراءة شاء قرأ».
ببینید اولین چیزی که برای تواتر گفته اند، این است که شیخ اجماع بر تواتر الی رسول الله را قبول ندارند. چرا؟ بهخاطر عبارت شیخ و صاحب مجمع که نص در انکار اجماع است، یا حداقلش عبارت صاحب مفتاح الکرامه است که فرمودند: «کلام هذین الإمامین قد یعطی أنّ التواتر إنّما هو لأربابها»5. علی ای حال ایشان «انکرها» را فرمودند. بعد عبارات دیگری را میآورند.
این بخش اول بود؛ یعنی اگر منظور شما از یقین به برائت از ناحیه تواتر قرائات سبع به شارع است، قبول نداریم. در ادامه میفرمایند:
وإن كان من جهة اختصاصها بحكم التواتر عملا ، ففيه : أنه خلاف المقطوع به من سيرة المسلمين في الصدر الأول ، لتأخر أزمنة القراء السبعة كما يظهر من تراجمهم وتاريخ وفاتهم ، فقيل : إن نافع مات في سنة تسع وستين ومائة ، وابن كثير في عشرين ومائة…6
«وإن كان من جهة اختصاصها بحكم التواتر عملاً»؛ به شارع متواتر نیستند اما عملاً حکم متواتر را دارد چون میتوانیم برای آنها امضاء پیدا کنیم. برای قرائات دیگر نمیتوانیم امضاء پیدا کنیم.
«ففيه: أنه خلاف المقطوع به من سيرة المسلمين في الصدر الأول»؛ جواب خیلی خوبی میدهند. «لتأخر أزمنة القراء السبعة»؛ قراء سبعه از معصومین متأخر هستند. ببینید پیرترین و بزرگترین قراء سبعه، ابن عامر است. او خودش چهار سال بعد از شهادت امام باقر علیهالسلام وفات کرده است. یعنی وفات اقدم قراء سبعه بعد از شهادت امام باقر علیهالسلام است. عاصم هم همینطور. خب چطور روایتی که از امام باقر علیهالسلام هست را برای این هفت تا میگویید؟! خود کسائی در زمان شهادت امام هنوز به دنیا نیامده بود.
شاگرد: فرموده بودید که این قراء نماینده های قرائت های مردمی بودند.
استاد: خب اینکه تأیید آن طرف میشود. اگر این قراء کاره ای نیستند و نماینده بلاد بودند، بلاد که تواتر الی رسول الله را ثابت میکند.
شاگرد: بحث ما سر قرائت نماز است که در سبع «ملک» و «مالک» درست است.
استاد: مگر شما فقط سوره حمد میخوانید؟! مجاز هستید در نماز کل قرآن -غیر از عزائمی که در فریضه نمی خوانید و در نافله میتوانید میخوانید- را بخوانید. در اینجا چه کار میکنید؟! این همه قرائت های مختلفی هست، کدام را انتخاب میکنید؟! در کدام مطمئن میشوید که آن زمان بوده است؟! نسبت به قرائت کسائی مطمئن میشوید؟! وفات کسائی دویست بوده است و هنوز در زمان امام باقر علیهالسلام به دنیا نیامده بود، آن وقت شما میگویید قرائت کسائی کاشف از این است که این قرائت نماینده بلدی در زمان امام باقر و امام صادق علیهالسلام است؟! جوانب باید تصور شود. من خیلی موافق فرمایش شما هستم. چون این حرف حرف درستی است و جواب بسیاری از اشکالات این کتب علوم قرآنی است. و خیلی ها از این غفلت کردهاند. لذا شانزده جور تواتر را عرض کردم. ولی پنج-شش مورد از آنها خیلی مهم است. لذا ابن جزری که عدول کرده بود، واقعاً عدول نبود. در فضای کلاسیک چیزی شده بود که میگفت من عدول کردم ولی عدول نکرده بود. تواتر انواعی دارد. اینکه الآن نماینده شهر است برای ما مهم است.
آقای حکیم میگویند چرا این هفت قرائت؟! اگر بلاد منظور است که خب این هفت تا چه کاره هستند؟! ابن مجاهد این هفت تا را آورده است. شما میگویید نماینده بلاد هستند، خب مگر زمان معصومین را نمیگویید؟! اینها که نماینده بلاد نبودند. چطور نماینده بلد هستند؟! جالب این است که میگویید غیر از این هفت تا نه! شهید اول با آن خبرویتی که دارد میگوید «لثبوت تواتر العشر»، اما شما میگویید مشکوک است! اینها خیلی اهمیت دارد. روی آن تأمل کنید. یکی از قراء عشر ابوجعفر مدنی، یزید بن قعقاع است. او از همه اینها جلوتر است. متقدم است. او جزء عشر میشود که شهید اول میگوید قرائتش متواتر است، اما نمیپذیرید. میگویید چون جزء سبع نیست و ابن مجاهد آن را قرار نداده است! اما کسائی که این قدر متأخر است میگویید نماینده بلد است!
متن عروه این بود: «الأحوط القراءة بإحدى القراءات السبع»، بعد هم سید آن را ندبی کردند. ولی خب خیلی ها «لایترک» دارند. یعنی از این هفت قرائت تجاوز نکنید. نافعی که خودش از قراء سبع است، ابوجعفر مدنی استاد او است. اما شما میگویید قرائت او قبول نیست؟! چطور او نماینده بلد مدینه نیست که استاد همه اینها است؟!
آقای حکیم فرمودند اگر به این صورت میگویی، خلاف سیره مسلمین است. بعد به روایات هم اشکال میکنند و سپس میفرمایند:
والذي تقتضيه القاعدة أن ما كان راجعاً الى الاختلاف في الأداء من الفصل والوصل ، والمد والقصر ، ونحو ذلك لا تجب فيه الموافقة لاحدى القراءات فضلا عن القراءات السبع ، وما كان راجعاً الى الاختلاف في المؤدى يرجع فيه الى القواعد المعول عليها في المتباينين ، أو الأقل والأكثر ، أو التعيين والتخيير ، على اختلاف مواردها ، لكن يجب الخروج عن ذلك بالإجماع المتقدم عن التبيان ومجمع البيان ، المعتضد بالسيرة القطعية في عصر المعصومين (ع) على القراءة بالقراءات المعروفة المتداولة في الصلاة وغيرها من دون تعرض منهم (ع) للإنكار ، ولا لبيان ما تجب قراءته بالخصوص الموجب للقطع برضاهم (ع) بذلك كما هو ظاهر.
نعم في صحيح داود بن فرقد والمعلى بن خنيس قالا : «كنا عند أبي عبد الله (ع) فقال : إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال ثمَّ قال (ع) : أما نحن فنقرأ على قراءة أبي » إلا أنه لا يصلح للخروج به عما ذكر ، ولو كان المتعين قراءة أبي أو أبيه (ع) ـ على الاحتمالين في كلمة « أبي » ـ لما كان بهذا الخفاء ، ولما ادعي الإجماع على جواز القراءة بما يتداوله القراءة ، فلا بد أن يحمل على بعض المحامل ، ولعل المراد هو أنقراءة ابن مسعود تقتضي في بعض الجمل انقلاب المعنى بنحو لا يجوز الاعتقاد به. والله سبحانه أعلم.7
«والذي تقتضيه القاعدة»؛ ببینید یک فقیه صاحب ذهن، میخواهند بگویند قاعده چیست. میگویند جایی که مربوط به اماله و مد و … است، یعنی جایی که معنا تغییر نمیکند لازم نیست حتماً قرائات سبع را مراعات کند. اگر بر نهج عربی بخوانید خوب است.
«… وما كان راجعاً الى الاختلاف في المؤدى»؛ قرائت طوری است که معنا تغییر میکند. جوهره تغییر میکند، هیئت و ماده با هم تغییر کرد، «يرجع فيه الى القواعد المعول عليها في المتباينين»؛ یعنی برای اینکه بتوانیم از تحت قاعده اشتغال در بیاییم، باید به قواعد خروج از تحت قاعده اشتغال مراجعه کنیم. خب قواعد خروج میگوید باید دو نماز بخوانیم. احتیاط کنیم. یا حداقل در یک نماز دوتایش را بگویید. قواعد این را میگوید، اما فوری میگویند: ، «يجب الخروج عن ذلك»؛ این مقتضای قاعده است اما واجب است که از آن خارج شویم؛ یعنی از قاعده اشتغال دست برداریم. چرا؟ «بالإجماع المتقدم عن التبيان ومجمع البيان المعتضد بالسيرة القطعية في عصر المعصومين (ع) على القراءة بالقراءات المعروفة المتداولة في الصلاة وغيرها من دون تعرض منهم (ع) للإنكار، ولا لبيان ما تجب قراءته بالخصوص الموجب للقطع برضاهم (ع) بذلك كما هو ظاهر».
«نعم»؛ در روایت ابن مسعود که فرمودند «ان کان لایقرأ علی قرائتنا فهو ضال»، امام فرمودند «اما نحن نقرأ علی قرائة ابی». «ولو كان المتعين قراءة أبي أو أبيه (ع) ـ على الاحتمالين في كلمة « أبي » ـ لما كان بهذا الخفاء»؛ نزد شیعه مخفی نمیماند. شیعه چطور بر مستحبات محافظت کردهاند؟! حضرت که میگفتند مگر رهایش میکردند؟! مرحوم فیض در وافی میفرمایند: «المستفاد من هذا الحديث أن القراءة الصحيحة هي قراءة أبي بن كعب و أنها الموافقة لقراءة أهل البيت ع إلا أنها اليوم غير مضبوطة عندنا»8؛ ما چه میدانیم؟! قرائت ابی دست ما نیست. یعنی امام اشاره کردهاند و شیعه هم همینطور رها کردهاند و همینطور تا زمان مرحوم فیض آمده و سرگردان است. لذا این احتمالات با آن فضا اصلاً جور در نمیآید.
من طلبه که خدمت شما هستم؛ شاید یازده سال است که مباحثه میکنیم. قبل از این مباحثه، اولین بار که این روایت را دیده بودم، بعد هم چند سال که مباحثه شروع شده بود، اینکه حضرت فرموده بودند «اما نحن فنقرأ علی قرائة ابی»، «نحن» را به «اهل البیت» معنا میکردیم. چون فضای آن زمان، فضای قرائتین -العراقیین و الکوفیین- نبود. اسماء قراء سبعه را هم بلد نبودم، چه برسد به اینکه بخواهیم فضا دستمان باشد. همینطور آمد و آمد، ده سال طول کشید. الآن در ذهن من واضح است که حضرت نمیخواهند بگویند «نحن اهل البیت نقرأ علی قرائة ابی»، تا بعداً بگوییم حضرت از ربیعه تقیه کردهاند.
ببینید الآن در ذهن من واضح است؛ در محیط بیرونی اصلاً ربیعه انتظار نداشت که خودشان بهعنوان اهل البیت مختار نداشته باشند و از او بترسند و خودشان را به ابی بچسبانند. اصلاً فضا این نبود. چون کسانی بودند که یک صدم ابهت اجتماعی اهل البیت را نداشتند ولی مختار داشتند. نافع خودش یک غلام بوده است. مختار داشته؛ دورش جمع میشدند. نافع متأخر از امام صادق است. حالا امام صادق از ربیعه بترسند و نگویند که ما مختار داریم و بگویند ما قرائت ابی را میخوانیم. اصلاً این جور نیست.
شاگرد: یعنی اهل البیت به اندازه مالک ابن انس نبودند که مختارشان را بیان کنند؟!
استاد: دقیقاً همین روایت است. حضرت میگویند ما که اهل مدینه هستیم، نقرأ علی قرائة ابی. یعنی مختار بلد مدینه، تبعیت از قرائت ابی است. یعنی خیلی روشن است؛ قبلش هم نگفته اند «ان کان ابن مسعود یقرأ علی غیر قرائتنا فهو ضال». این خیلی واضح است. در صحیح بخاری9 هم هست؛ ابن مسعود خیلی محکم برخورد میکرد و خیلی از قرائات را نمی خواند. گفت «والله انا لا اقرأ». میگفت به من فشار میآورند که اینطور بخوانم؛ «و اللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی و ما خلق الذکر و الانثی» اما او «و اللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی و الذکر و الانثی» میخواند. میگفت به من فشار میآورند که «و ما خلق الذکر و الانثی» بخوانم ولی «والله لااقرأ». بعد یکی را صدا کردند و گفتند بگو ببینم ابن مسعود چطور میخواند؟ گفت «و الذکر و الانثی». این در صحیح بخاری است. اصلاً برای آن یک باب باز کرده؛ «باب قرائة سورة اللیل». یعنی ابن مسعود و شاگردانش در کوفه گاهی در مقابل قرائت اهل المدینه مقاومت میکردند. یعنی اختلافات به این صورت بوده است. حضرت فرمودند «ان کان ابن مسعود لا یقرأ علی قراتنا»، یعنی این مسعود که در مقابل قرائت اهل المدینه که اهل الحرمین هستند مقاومت میکنند، ضال است. شاهدش این روایت است که حضرت فرمودند:
عن أبي عبد الله الصادق (عليه السلام) أنه سئل عن المعوذتين، أ هما من القرآن؟ فقال: «نعم، هما من القرآن». فقال الرجل: إنهما ليستا من القرآن في قراءة ابن مسعود و لا في مصحفه. فقال أبو عبد الله (عليه السلام): «أخطأ ابن مسعود- أو قال كذب ابن مسعود- هما من القرآن»10
یا روایت
عن أبي بكر الحضرمي، قال: قلت لأبي جعفر (عليه السلام): إن ابن مسعود كان يمحو المعوذتين من المصحف، فقال (عليه السلام): «كان أبي يقول: إنما فعل ذلك ابن مسعود برأيه، و هما من القرآن».11
وقتی مقاومت میکرد حضرت فرمودند «ان کان لایقرأ فهو ضال، اما نحن نقرأ علی قرائة ابی»؛ یعنی در کنار ابن مسعود که مقری اهل کوفه است، مقری اهل مدینه ابی است. اینها یک چیزهای واضحی است. اما مرحوم فیض میگویند معلوم نیست. چرا معلوم نیست؟! همه آنها معلوم است.
شاگرد: چون این مسعود منحصر در قرائت خودش میکرد، حضرت قبول نداشتند، پس چرا حضرت فرمودند «نحن نقرأ علی قرائة ابی»؟
استاد: یعنی نمیتواند قرائت اهل المدینه را قبول نکند. ضال است.
شاگرد: حضرت فرمودند قرائت ما منحصر در قرائت ابی است.
استاد: نه. وقتی این فضا در دستمان نیست بحثهای ذهنی اینطور میشود. اما در بسیاری از مطالعات آدم احساس میکند که در مدینه بوده. چون آدم جوانب کار را دیده است. ولذا بعد از اینکه اینها را دیدم، فهمیدم که مراد حضرت از «اما نحن نقرأ علی قرائة ابی» یعنی نحن اهل المدینه. چرا؟ چون قبلش نه نافع را میشناختم، نه قرائتش را میشناختم، نه نحوه اساتید او را میشناختم. وقتی نمیدانستم معلوم است که «نحن» را بهمعنای «اهل البیت» میگرفتم. اما وقتی فضای قرائة المدنیین و عراقیین باز شد؛ فضای بلاد باز شد؛ برایتان واضح میشود که قرائت ها معلوم بود. وقتی از ابن عیینه سؤال کرد که «هل قراءة المدنيين والعراقيين هل تدخل في السبعة الأحرف؟»، چرا نگفت کدام قرائت؟! به این خاطر که بین آنها معروف بود. بین مخاطب و مخاطِب معهود بود. آن وقت پرسید «هل قراءة المدنيين والعراقيين هل تدخل في السبعة الأحرف؟ فقال لا وإنما السبعة الأحرف كقولهم هلم أقبل تعالى أي ذلك قلت أجزاك». اصفهانی مقری بزرگ هم گفت که معنایش این است که «و معنى قول سفيان هذا أن اختلاف العراقيين والمدنيين راجع إلى حرف واحد من الأحرف السبعة»12. وقتی به این صورت جلو بروید واضح میشود. یعنی یک درصد این احتمال به ذهنتان نمیآید که امام میخواستند از ربیعه تقیه کنند. ربعیه در آن محل بزرگ شده بود؛ کسانی که یک صدم ابهت اجتماعی اهل البیت را نداشتند مختار داشتند؛ مکرر گفتم هر کسی نزد نافع میآمد به قرائات مختلف اقراء میکرد. یکی گفت من که میدانم تو مختار داری، سر جایش هم برای شاگردان میگویی، اما «أتقرئ الناس بجميع القراءات؟»، او گفت «أأحرم من نفسي ثواب القرآن؟»13. من که خودم را محروم نمیکنم؛ «أنا اقرئ الناس بجميع القراءات حتى إذا جاء من يطلب حرفي أقرأته به». فضا این جور بود. ولذا نهی هم نشده است.
شاگرد2: به چه دلیل به ابن مسعود اشکال میکردند که قرائات شیعه را بخواند؟!
استاد: در سالهای اولیه از اینها خیلی بحث کردیم. اگر آن سالهای اول، این مطالب را میدانستیم خیلی راندمان کار بیشتر میشد. متأسفانه ما از صفر شروع کردیم. عثمان در قضیه جمع مصاحف ابن مسعود را صدا نزد. او هم بهشدت مقابله کرد. تا جایی که حجاج که خودش را از امویون میدانست به عراق آمد و گفت هر کسی قرائت ابن مسعود را بخواند گردنش را میزنم. اعمش میگوید پای منبر حجاج نشسته بودم، در دلم گفتم «لاقرأنها على رغم انفك»14. همینطور هم بود. سعید بن جبیر وقتی در مسجد کوفه نماز تراویح میخواند یک شب قرائت ابن مسعود را میخواند و یک شب قرائت زید بن ثابت را میخواند. بعد اعمش میگوید15 وقتی در جوانی وارد کوفه شدم آن زمان همین جور که حالا بین شما قرائت زید معروف است، زمان جوانی من در کوفه قرائت ابن مسعود معروف بود. ابوحنیفه که فتوا داده در کفاره یمین باید سه روز روزه بگیرند، میگویند به این دلیل است که در مصحف ابن مسعود «فصيام ثلاثة أيام متتابعات»16 بود. بعد میگویند در زمان ابوحنیفه این مستفیض و مشهور بود. او مجاز بود که برای مسلمین فتوا بدهد. چون در کوفه ای که ابوحنیفه بود، این قرائت را همه میدانستند و اینطور رایج بوده است. اینها مطالب خیلی مهم است برای اینکه زمینهای که آن زمان بوده به دست ما بیاید.
شاگرد: قرائت ابن مسعود به ما نرسیده است؟
استاد: رسیده است. معجم القرائاتی که نوشته شده -دو سه دوره هم هست- خیلی هایش قرائت ابن مسعود است. خود فراء دویست و نه وفات کرده است؛ عمده عمرش در قرن دوم بود؛ در معانی القرآن چقدر میگوید «رایت فی مصحف عبدالله»، «رایت فی مصاحف عبدالله».
الآن یک جا میخواندم که گفته بود: معلوم است که قرائت ابی یکی بوده؛ کتاب پژوهش های علوم قرآنی؛ درحالیکه کجا اینطور بود؟! علامه طباطبایی در مهر تابان تصریح میکنند و میفرمایند ابی و ابن مسعود چند قرائت داشتند. شاهد حرف علامه طباطبایی، کلام قرطبی است. قرطبی از مفسرین بزرگ است. در تخصص و تفسیر قرطبی شکی ندارند. در مقدمه تفسیرش میگوید:
هذه القراءات المشهورة هي اختيارات أولئك الأئمة القراء، وذلك أن كل واحد منهم اختار فيما روى وعلم وجهه من القراءات ما هو الأحسن عنده والأولى، فالتزمه طريقة ورواه وأقرأ به واشتهر عنه، وعرف به ونسب إليه، فقيل: حرف نافع، وحرف ابن كثير، ولم يمنع واحد منهم اختیار الآخر ولا أنكره بل سوغه وجوزه، وكل واحد من هؤلاء السبعة روى عنه اختیاران أو أكثر، وكل صحيح.17
عاصم در مهمترین آیات محل ابتلای مسلمین قرائت ندارد، روایت دارد. یعنی عاصم «و ارجلَکم» و «و ارجلِکم» را خوانده است. هر دوی آنها مختار او بوده است. خب چرا میگویید مختار عاصم حتماً باید یکی باشد؟! این برای این است که اختیار القرائه را با فتوا مخلوط میکنید. ابن جزری توضیح داد و گفت «اختیار القرائه» اصطلاح اهل قرائت است، آن را با فتوای فقها مخلوط نکنید. یک نفر میتواند همزان دو مختار داشته باشد. اما یک فقیه نمیتواند دو فتوا داشته باشد. چون تناقض میشود. ابن جزری اینها را توضیح داد. یعنی در فضای اهل تخصص اینها واضحات است. لذا قرطبی میگوید «هذه القراءات المشهورة هي اختيارات أولئك الأئمة القراء». آقای طباطبایی فرمودند ابی چند مصحف داشت. لذا فراء میگوید «رایت فی مصاحف عبدالله». یک جا میگوید «فی مصحف عبدالله»، یک جا میگوید «مصاحف عبدالله». اینها شواهد روشنی است تا جو آن زمان را در ذهن ما روشن کند.
لذا این احتمال که بگوییم امام علیهالسلام از ربیعه ترسیدند؛ یعنی او بگوید که اهلبیت میخواهند بگویند ما هم برای خودمان کسی هستیم، اصلاً این فضا در آن زمان نبود. تلاوت به معنا بود. اگر یادتان باشد رئیس معتزله واصل بن عطا زبانش نمی گشت تا راء را بگوید، آنها هم سر به سر آن میگذاشتند و یک آیه از او میپرسیدند و میخواستند به او بخندند. او هم زرنگ بود، چون جو قرن دوم بود. لذا او قرائت به معنا میکرد. مرادفی میآورد که راء در آن نباشد.
ذهبی وقتی به اینجا میرسد، در سیر اعلام النبلاء میگوید؛ وقتی واصل بن عطا تلاوت به معنا را تجویز میکرد، گفت «وقيل: كان يجيز التلاوة بالمعنى، وهذا جهل»18. همین وقتی به محدث بزرگی مثل زهری رسید، دیگر ذهبی نمیتوانست به او چیزی بگوید؛ یک فضایی دارند؛ وقتی زهری که معاصر واصل بود، تلاوت به معنا را تجویز کرد و گفت «إن هذا يجوز في القرآن فكيف به في الحديث؟»19 ذهبی چیزی نگفت. به واصل تند شد، چون متکلم معتزلی بود! اما چون او محدث بزرگشان بود چیزی به او نگفت. آقای خطیب که طبع الرساله سیر اعلام النبلاء را در مصر چاپ کرد، زیرش حاشیه زد و گفت این حرف زهری درست نیست، قرآن را که نمیتوان تلاوت به معنا کرد. زهری معاصر امام صادق علیهالسلام است، بعد از زمان امام باقر علیهالسلام هستند. بعد از امام باقر علیهالسلام هستند. فضا به این صورت بود. من ده-یازده شاهد روشن آوردم در مورد اینکه در آن زمان تلاوت به معنا جایز بود. ابوحنیفه فتوا میداد که شما مختار هستید که در نماز اختیارا به ترجمه بخوانید. چرا میگفت؟ چون جوشان ابن طور بود. کسی هم به آنها ایراد نمیگرفت.
شاگرد: در آن زمان در شهرها مثل الآن یک قرائت با یک روایت بوده یا چندتا بوده؟ اینکه امام فرمودند «نحن نقرأ علی قرائة ابی» یک قرائت بوده یا چندتا بوده؟ اگر تواتر میدانی داشته چطور عوض می شده؟
استاد: عوض نمیشد. در یک شرائطی بعداً عوض شده است که ابن جزری دقیق توضیح میدهد. مثلاً کسانی که فرقه مالکی بودند، چون مالک به آنها گفته که دست از نافع برندارید، برنداشتند. اهل البیت مختاری تعیین نکردند. مالک که امام مالکی ها است، چون تعیین کرده، هر کجای بلاد عالم اسلامی بروید، قرائت مالکی ها نافع است. قرائت ورش یا قالون است. میگوییم چرا؟ میگویند «قال الامام المالک ان قرائة النافع هی السنة». سنت هم نه یعنی غیر آن باطل است. اجماع خودشان است که اگر به غیر آن بخوانید نماز صحیح است. حتی بن باز مفتی سعودی، در سایت از او سؤال کردند که اگر در یک رکعت نماز هم «ملک» بخوانیم و هم «ملک» جایز است؟ میگوید هر دو قرائت متواتر است ولی سنت نیست که با هم بخوانیم. چون هیچ روایتی نداریم که حضرت در یک رکعت هر دو را خوانده باشد. بعد میگوید اگر هر دو را با هم خواند، «صحّت بلاخلاف». نمازش درست است. تکلیفا خلاف سنت کرده ولی نمازش درست است. در فقه شیعه هم شهید ثانی تصریح کردند که اصلاً لازم نیست بر یک قرائت اقتصار کنید؛ «لان الکل نزل بها روح الامین». شیخ بهائی جلوتر رفتند و در جامع عباسی رساله کلی صفوی فرمودند: سنت این است که بر یکی اقتصار نکنیم. سنت این است که گاهی ملک بخوانیم و گاهی مالک. شیخ بهائی بزرگ مفتی زمان صوفی بود. جو اینطور بود.
در بلاد به این صورت بود، ولی در بعض بلاد عوض شد. تاریخ آن هم معلوم است. مثلاً در بلاد شام در یک زمانی یک مقری آمد، کسانی که اهل فن بودند همه دیدند که او بسیار بزرگ است. اینجا بود که شاگردانی پرورش داد و در بلاد شام قرائت را عوض کرد. ابن عامر که در شام بود، الآن دیگر نیست. ابن جزری قشنگ توضیح میدهد.
شاگرد: بالأخره متواتر بوده و انس داشتند، آنها چه کار کردهاند که عوض شده؟
استاد: اگر فقها میگویند نخوانید، نمی خواندند. کما اینکه در مصر کردند؛ صاحب کتاب الآیات البینات سید محمد بن علی خلف حسینی هم اینطور کرد. حرف خودش را بالا نوشته بود و مردود را در پاورقی نوشته بود. کتاب جالبی است. ایشان بهشدت مخالف قرائی است که دو قرائت را با هم در یک مجلس میخوانند. خیلی مفصل رد کرده است. اما سائر قراء با این مشکلی ندارند. چون فقهای آن زمان همه قرائات را جایز میدانستند و او هم از خبرویت آنها نفوذ بیرونی پیدا میکرد…؛ استاد ابن جزری سبکی بود. وقتی از او استفتاء کرد چه گفت؟ فقیه بزرگ بلاد مصر و شام بود. گفت: تواتر قرائات عشر ضروری دین است. یعنی همه اینها قرآن است. یعنی وقتی یک فقیه اینطور میگوید همه قبول میکنند. خود ابن تیمیه که سلفی ها این قدر قبولش دارند، کتاب هایش را ببینید. بهشدت دفاع میکند. حتی خیلی هم زیادهروی میکند و قرائات صحیحه کذا را در نماز هم تجویز میکند. کلماتش را در فدکیه گذاشتهام. در شیعه هم همینطور بوده است. الآن اجماع فقها را ببینید. ولی چون آنها تجویز میکردند مشکلی برای یک مقری پیش نمی آمد.
شاگرد: ابن جزری میگوید چه شد؟
استاد: الآن یادم نیست. در النشر به تفصیل توضیح میدهند. میگوید بلاد شام تا فلان سنه قرائتشان این بود. بعضی تغییرات صورت گرفته بود ولی تغییرات روشنی بود. منضبط هم بود. یعنی متخصصین و حفاظ قرآن کریم بههیچوجه اجازه نمی دادند که در کلام خدا دست برده شود. ولی میدیدند که همه اینها جایز است. مثل خود طبری چه گفت؟ به او گفتند چرا عثمان بعضی از قرائات را آورد؟ گفت خب خدا مخیر کرده است. وقتی خدا مخیر کرده شما چه کار دارید؟! این جواب طبری بود. بعضی از صفحاتی را برای تاریخش گذاشتهام. ولی یادم نیست این عبارت ابن جزری را هم آوردهام یا نه.
خب تا اینجا آقای حکیم چه فرمودند؟ به اجماع موید به سیره رساندند. سؤال هفته قبل من این بود: اولاً اصلاً کلمه نماز در معقد اجماعی که شما اشاره کردید نبود. شیخ و طبرسی فرمودند «اجمعوا علی جواز القرائات» یعنی حرام نیست؛ کتاب خدا است و باید همه اینها را بخوانید. اما حالا در نماز هم قاعده فراغ درست شد؟! نماز هم صحیح است؟! اجماعی که شما میگویید باید معقد داشته باشد. معقد آن جواز القرائات است. این اول بود.
دوم؛ علی فرض اینکه بگوییم این اجماع چون بر جواز است پس شامل نماز هم میشود؛ اجماع است که نماز با این قرائات سبع صحیح است. اجماع نزد شیعه که فی حد نفسه حجیت ندارد. باید کاشف از رای امام علیهالسلام باشد. ما سه دسته روایات بسیار مهم و مفصل از اهل البیت علیهمالسلام داریم که نظر خودشان را اعلام کردهاند و با اینها مخالفت کردهاند؛ البته علی المبنا. یعنی روی مبنای قرن یازدهم. آن سه دسته را صاحب حدائق فرمودند. اولین آنها روایات «کذبوا اعداءالله، حرف واحد» است. دومین روایات حدود هزار و شصت روایت است که مرحوم صاحب حدائق نیاورده اند ولی اشاره کردند که محدث نوری در فصل الخطاب آوردهاند. مواردیکه ائمه اسم بردهاند و از قرائت نام بردهاند. مرحوم نوری به این خاطر که تعدد قرائات را قبول ندارند میگویند همه تحریف است. ائمه دارند نام میبرند. در «ملک» و «مالک» هم که میرسند میگویند از لحن اهل البیت معلوم میشود که مرام آنها «ملک» است.
بخش سوم؛ فرمودند «لا یاتی علیها قلم البیان». مرحوم مجلسی فرمودند شاید از دو هزارتا بیشتر است. روایاتی که اصلاً شامل تفاوتهای با مصحف عثمان است؛ مصاحف الصحابه. عرض کردم سه بحث است؛ مصاحف الصحابه، مصاحف الامصار، خطأ الکتاب. خب ببینید وقتی این همه روایات از اهل البیت علیهمالسلام داریم، این روایات کاشف از رای معصوم میشود که بخوانید. اجتهاداتی که همه از جیبشان در آوردهاند را بخوانید! میخ بسم الله را میکوبند که مستحب است جهر بخوانید.
آن چه که بزنگاه بعدی است، این است: حالا سلّمنا که این اجماع مصحح نماز هست، کاشف از رای امام علیهالسلام هم هست؛ یعنی امام تأیید کردهاند که شما بخوانید. نکته هم باز در اینجا این است: این اجماعی که کاشف شد، به چه صورت کاشف از رای امام شد؟ خود صاحب حدائق و دیگران میگویند کاشف از باب مماشات و تقیه است. چون معصومین میخواستند با فضا مماشات کنند و موافقت باشد گفته اند بخوانید. خب حالا به مبانی خود این اعزه برگردیم. تقیه در شرائط عدم مندوحه واضح است. اجماع میگوید ائمه در شرائط تقیه و مماشات فرمودهاند که بخوانید. شما بگویید که آیا تقیه در شرائط عدم مندوحه مجزی است؟! کسی در پستوی خانهاش مهر بگذارد، نمازش صحیح است؟ مبنای همه فقها است. فوقش شما گفتید اجماع دال بر صحت نماز است و کاشف از رای معصوم است. اما مکشوف، تأیید امام تقیتا و مداراتا است. تقیتا و مداراتا در فقه عند عدم المندوحه است. همین مبنا و همین کاشفیت وقتی مندوحه شد، خود امام هم اجازه نمیدهند.
شاگرد: مصلحتی داشته است.
استاد: چطور در بسم الله مصلحت نبود؟!
شاگرد: شاید در اینجا مصلحت باشد. و اهل البیت سکوت کردهاند.
استاد: چون سکوت کردهاند من در خانه خودم هم دو نماز نخوانم؟! قاعده اشتغال را میخواهیم جواب بدهیم. وقتی زمان غیبت است میبینیم حرفش را زدهاند و یکی را گفته اند. تقیه بود گفتند بخوانید. الآن که تقیه نیست من احتیاط میکنم. قاعده اشتغال میگوید تقیه در شرائط مندوحه مجزی نیست. شما یک مورد تقیه بگویید که الآن شیعه نمیدانند مطلب اهل البیت نمیدانند. پا را بشوریم یا مسح کنیم.
شاگرد: تسبیحات اربعه یکی میگوید یکی کافی است و دیگری میگوید سه تا.
استاد: اینکه اصلاً از باب تقیه نیست. یک مورد بگویید بهخاطر مصلحت شیعه را در تقیه نگه داشته باشند. بسم الله را بگوییم یا نگوییم؟ به جهر بگوییم یا نگوییم؟ حی علی خیر العمل بگوییم یا نگوییم؟ مسح کنیم یا بشوریم؟ یک مورد بگویید. مرحوم نوری هم ردیف کردهاند. مصلحت در این است که مرجع بزرگ شیعه بگوید دونماز بخوانیم؟! بعد هم مخفیانه نگویند در زمانیکه در پستوی خانه هستی یکی را بخوان؟! مگر در بسم الله اختلاف نمیشد؟! چرا محکم میگویند اگربسم الله را نخوانی نمازت باطل است؟!
شاگرد: شاید حکمت داشته باشد.
استاد: چطور جهر گفتن بسم الله با این همه اختلاف انداختن در آن میآید ولی در «ملک» و «مالک» که باید نماز را تکرار کنیم، نمیآید؟!
مرحوم آقای خوئی هم عباراتی دارند. میخواستم عبارات ایشان را بخوانم. ببینید ایشان چه کار میکنند. با دقت هایی تکتک روایاتی که ممکن است به تجویز اهل البیت اشعار داشته باشد را رد میکنند. بعد میگویند پس دست فقیه چیزی نیست. میگویند دست ما برای خروج از قاعده اشتغال کوتاه است. بعد میگویند اما قطع داریم که میخواندند. یعنی در همه این روایات مناقشه میکنند و میگویند قطع داریم که میخواندند. همین اشکالات مرحوم آقای حکیم را جواب نمیدهند. عجیب است. مستمسک در زمان ایشان چاپ شده بود. البته بعد میگویند بنابراین هر قرائتی که آن زمان بوده خوب است، ولو غیر این سبع باشد. یعنی از اتفاق فاصله میگیرند. خب آن زمان کدامش بوده؟ در کنار مستمسک یادداشت کردهام. در صفحه فدکیه «خروج از قاعده اشتغال هم یادداشت کردهام». آن جا ادعای سیرهای که میشود، نکته اش این است که در زمان آنها افراد القرائه بود چطور میخواهید بگویید در مرئی و مسمع معصومین سیره محقق شد؟! سیرهای که آقایان ادعای قطع به آن میکنند روی فرضی است که در مرئی و مسمع معصوم جمع القرائه میکردند، ولی بگوییم امام چیزی نگفته اند. وقتی افراد القرائه بود، از چه چیزی نهی کنند؟! شما باید بگویید هر دوی آن قرائات در مرئی و مسمع معصومین بوده، ولی از کجا میگویید؟! شاهد عرض من این است: مثل آقای اراکی فرمودند که یکی بیشتر نخوانید؛ همان «مالک» را بخوانید و خلاص. مثل صاحب التمهید گفتند تنها قرائت حفص درست است. اگر قطعی بود در این کتابهای علماء میتوانستند این سیره را انکار کنند؟! پس شما حتی از ناحیه قطعیت امضاء دستتان خالی است. اینها شواهد این است که شما نمیتوانید این سیره را بهصورت قطعی ثابت کنید که از قاعده اشتغال بتوانید خارج شوید.
والحمد لله رب العالمین
کلید: تاریخ قرائات، افراد القرائه، اختیار القرائه، تلاوت به معنا، معقد اجماع قرائات، ابن مسعود، مصحف ابن مسعود، قرائت ابی، فضای قرائات
1 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 221
2 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 6 صفحه : 242
3 همان
4 همان
5 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 215
6 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 6 صفحه : 244
7 همان 245
8 الوافي، ج9، ص: 1776
9 صحيح البخاري (6/ 170)
4944 - حدثنا عمر بن حفص، حدثنا أبي، حدثنا الأعمش، عن إبراهيم، قال: قدم أصحاب عبد الله على أبي الدرداء فطلبهم فوجدهم، فقال: أيكم يقرأ على قراءة عبد الله؟ قال: كلنا، قال: فأيكم أحفظ؟ فأشاروا إلى علقمة، قال: كيف سمعته يقرأ: {والليل إذا يغشى} [الليل: 1]؟ قال علقمة: والذكر والأنثى، قال: «أشهد أني سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقرأ هكذا»، وهؤلاء يريدوني على أن أقرأ: {وما خلق الذكر والأنثى} [الليل: 3] والله لا أتابعهم.
10 البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص: 814
11 همان 819
12 التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 293)
13 جمال القراء وكمال الإقراء (ص: 532)
14 تاريخ دمشق لابن عساكر (12/ 160)
15 السبعة في القراءات (ص: 67)حدثني علي بن عبد الصمد قال حدثنا محمد بن الهيثم المقرىء قال حدثنا موسى بن داود عن حفص عن عمران عن الأعمش قال أدركت أهل الكوفة وما قراءة زيد فيهم إلا كقراءة عبد الله فيكم اليوم ما يقرأ بها إلا الرجل والرجلان
16 الفصول في الأصول (2/ 254)؛ « والذي يدل على مذهب أصحابنا على ما ذكرنا: إيجابهم التتابع في صوم كفارة اليمين، لما ذكروا أن في حرف عبد الله بن مسعود " فصيام ثلاثة أيام متتابعات " ومعلوم أن ذلك ليس في القرآن اليوم ولا يجوز تلاوته فيه ولا القطع بأنه منه، وقد كان حرف عبد الله مستفيضا عندهم في ذلك العصر».
17 تفسير القرطبي (1/ 46)
18 سير أعلام النبلاء ط الرسالة (5/ 464)
19 همان 345