السيد علي الطباطبائي صاحب الرياض(1161 - 1231 هـ = 1748 - 1816 م)
السيد علي الطباطبائي صاحب الرياض(1161 - 1231 هـ = 1748 - 1816 م)
شرح حال سید محمد مجاهد طباطبایی(1180 - 1242 هـ = 1767 - 1827 م)
شرح حال الميرزا أبو القاسم بن محمد حسن الجيلاني الشفتي القمي صاحب القوانين(1151 - 1231 هـ = 1738 - 1816 م)
شرح حال محمد باقر بن محمد أكمل الوحيد البهبهاني(1117 - 1205 هـ = 1705 - 1790 م)
سهشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۹
تربت امام حسین(ع) چگونه صاحب ریاض را از شر وهابیها نجات داد
آیت الله العظمی شبیری زنجانی مطرح کردند:
تربت امام حسین(ع) چگونه صاحب ریاض را از شر وهابیها نجات داد
حوزه/حضرت آیت الله شبیری زنجانی مطرح کردند که آقا سید کاظم وقتی به حرم میروند، میبینند که وهابیها ضریح مطهر را برداشتهاند و سوزاندهاند و با آن قهوه درست کردهاند! با آنکه قهوه را حرام میدانستند...
به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله شبیری زنجانی در گفتاری به موضوع حمله وهابیها به کربلا و ماجرای برداشتن تربت توسط صاحب ریاض پرداختند و گفتند:
... در سال ۱۲۱۶ق وهابیها به کربلا حمله میکنند و مردم آنجا را قتل عام میکنند. به نجف هم حمله میکنند، ولی چون قبلاً خبردار میشوند، آمادگی پیدا میکنند و آنها نمیتوانند کاری بکنند، اما کربلاییها غافلگیر میشوند. از جمله به منزل صاحب ریاض میریزند تا او را بکشند. در آن موقع رئیس روحانیت کربلا مرحوم صاحب ریاض بود. خانوادهاش با عجله از آنجا خارج میشوند، ولی خود صاحب ریاض با طفل شیرخواری زیر یک سبد میمانند و نمیتوانند خارج بشوند. آنها داخل خانه صاحب ریاض میریزند که صاحب ریاض را بکشند ولی او را پیدا نمیکنند.
عجیب این است که در تمام آن مدتی که مشغولِ گشتنِ خانه بودند آن طفل شیرخواره هیچ گریه نمیکند و این معجزه بود. وهابیها یک روز در کربلا قتل عام میکنند و بعد هم به قصد نجف از شهر خارج میشوند.
یکی از بیوتی که در زنجان ریاست داشتند، بیت آمیرزا ابوالقاسم بود. آمیرزا ابوالقاسم مؤسّس میرزاییهای زنجان است. پدرش (آقا سید کاظم) شاگردِ صاحب ریاض و ساکن نجف بود. وقتی مطلع میشود که وهابیها به منزل صاحب ریاض حمله کردهاند، میگوید زودتر برویم استادمان را نجات بدهیم، به منزل صاحب ریاض میروند و ایشان را با آن طفل شیرخواره از زیر سبد نجات میدهند. نفسهای آخرشان بوده و اگر دیر میآمدند، تلف میشدند. بعد میگویند برویم حرم را زیارت کنیم. غسل میکنند و به حرم میروند.
وقتی به حرم میروند، میبینند که وهابیها ضریح مطهر را برداشتهاند و سوزاندهاند و با آن قهوه درست کردهاند! با آنکه قهوه را حرام میدانستند. میبینند که گوشهای از قبر شکاف برداشته است. آسید کاظم نگاه میکند و میگوید: من قطعهای از بدن شریف را حس میکنم. صاحب ریاض هم نگاه میکند و میگوید: نظر من هم همین است. (البته الآن تردید دارم کدام تقدّم داشت)
سپس آسید کاظم میگوید: الآن وقت تربت برداشتن است. ایشان دستمال سفیدی داشت، با دست مقداری از تربت را برداشت و در دستمال گذاشت، دستمال قرمز شد. مقداری از آن تربت را خودش برداشت و مقداری هم به صاحب ریاض داد. وقتی آسید کاظم از دنیا رفت، برادرش میرکریم که فرد سادهای بود، آن تربت را برداشت و تبدیل به مهر کرد و بین این و آن تقسیم نمود. آمیرزا ابوالقاسم که در آن وقت سیزده ـ چهارده ساله بود، وقتی از جریان مطّلع میشود، خیلی به این طرف و آن طرف میزند و بالأخره یکی از آن مهرها را به دست میآورد و این مهر پیوسته در بیت آمیرزا ابوالقاسم بود. وی به پسرانش سفارش میکند که قدر این تربت را بدانید که چنین ویژگیهایی دارد.
جرعه ای از دریا، ج۲، ص۳۳۳
کد خبر:1285382
****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 13/5/2024 - 8:55
قصص العلماء ص 435
در وصف حال صاحب ریاض
...و فضیلت تلامذه آن جناب بروفور علم او شهید و اصول او را بر فقه او زیادتی بود و مسلم دیار عرب و عجم بلكه مطلق بلاد اسلام و فاضل قمی در فقه ما هر تر بود لیکن تألیف ایشان به عکس اشتهار یافته
قصص العلماء، ص 436
و در سالی از سنوات میرزای قمی به زیارت عتبات عالیات مشرف شد و مذهب ميرزا حرمة طعام مشتمل بر کشمش بود و مذهب آقا سید علی حلال بودن آن طعام بود شبی میرزا میهمان آقا سید علی شد یعنی سید او را ضیافت کرد و امر نمود که قدری طعام کشمش دار طبخ نمودند پس چون غذا را حاضر ساختند میرزا از خوردن امتناع نمودند آقا سید علی بند دست میرزا را گرفت و گفت با من محاجه در این مسئله کرده باش و مرا مجاب ساز و یا این طعام را اکل کن میرزا فرمود که تو می دانی که من در مجادله بر تو غلبه ندارم و مذهب من حرمت این طعام است چرا مرا آزار می کنی پس آقا سید علی تبسم کرد و گفت برای میرزا طعام بی کشمش آوردند و آن طعام صرف شد مسموع شد
****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 13/5/2024 - 9:2
سید علی بن سید محمد طباطبایی حائری(1161-1231)
قصص العلماء، ص 435
آن جناب در سن کهولت به اصرار خال مفضال خود آقا محمد باقر بهبهانی تحصیل علم اشتغال نمود و آن بعد از زمان ولادت آقا سید محمد بود و ولادت با سعادت آقا سید علی در بلده طیبه کاظمین بود که در دوازدهم ربیع الاول که بنا بر روایت ثقة الاسلام کا فی مولد جناب ختمی مآب است از سنه هزار و صد و شصت و يك و آن جناب سید اساتید و مرجع رواة و اساتید و در علم منقول وحید و در تقریر مزید و تجبیر تحریرش در نهایت فصاحت و بلاغت و تسدید و در جدل بی بدل و مؤید در نهایت تأیید مشایخ و اساتید زمان ما همه از تلامذهٔ آن جناب بی واسطه و با واسطه و وسایط و فضیلت تلامذه آن جناب بروفور علم او شهید و اصول او را بر فقه او زیادتی بود و مسلم دیار عرب و عجم بلكه مطلق بلاد اسلام و فاضل قمی در فقه ما هر تر بود لیکن تألیف ایشان به عکس اشتهار یافته کتاب فقه او شرح کبیر کتاب اصول میرزا قوانین در اشتهار كاشمس في رابعة النهار است و آن جناب در بدایت امر در خدمه آقا محمد علی بن آقا محمد باقر تلمذ کرده است پس آقا محمد علی او را با کسانی که از او بزرگ تر در سن و مقدم در تحصیل بودند شریک نموده و او در اندک زمانی ترقی کرده از آن پس در خدمت خال خود آقا محمد باقر بهبهانی تحصیل کرده و بعد
ص 436
از اندک زمانی ترقی بسیار کرده و به تدریس و تصنیف اشتغال داشته و بسیار خوش احوال بود...و در سالی از سنوات میرزای قمی به زیارت عتبات عالیات مشرف شد و مذهب ميرزا حرمة طعام مشتمل بر کشمش بود و مذهب آقا سید علی حلال بودن آن طعام بود شبی میرزا میهمان آقا سید علی شد یعنی سید او را ضیافت کرد و امر نمود که قدری طعام کشمش دار طبخ نمودند پس چون غذا را حاضر ساختند میرزا از خوردن امتناع نمودند آقا سید علی بند دست میرزا را گرفت و گفت با من محاجه در این مسئله کرده باش و مرا مجاب ساز و یا این طعام را اکل کن میرزا فرمود که تو می دانی که من در مجادله بر تو غلبه ندارم و مذهب من حرمت این طعام است چرا مرا آزار می کنی پس آقا سید علی تبسم کرد و گفت برای میرزا طعام بی کشمش آوردند و آن طعام صرف شد مسموع شد
شرح حال السيد علي الطباطبائي صاحب الرياض(1161 - 1231 هـ = 1748 - 1816 م)