بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

****************

تعدد قرائات؛ جلسه 129 11/9/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر سقط از نسخه الابانه چاپ مصر

… این یکی از منابع اهل‌سنت، چاپ مصر است. همینی است که من عبارتش را خواندم. اما چاپ بیروت درست است. همان کتاب قدیمی ای است که از آن نقل می‌کنند. ببینید عبارت چقدر صاف است، ولی افتادگی دارد. می‌گوید:

"وقد ألف ابن جبير المقرئ -وكان قبل ابن مجاهد- كتابا في القراءات وسماه "كتاب الخمسة"، ذكر فيه خمسة من القراء لا غير، وألف غيره كتابا وسماه "كتاب الثمانية"، وزاد على هؤلاء السبعة يعقوب الحضرمي، وهذا باب واسع".1

ببینید چقدر افتاده است. قطعاً چاپ بیروت درست است. این افتادگی را ندارد. عرض کردم شاهدش را هم آورده‌ام. هم ذیل مباحثه قبل که آقا ارسال فرمودند. و همچنین چاپ بیروت هم در دست‌ها هست. در کتاب‌های نرم‌افزار همه چاپ بیروت را آورده‌اند. شاید پی دی اف آن را هم دیدم که همین‌طور است. به خلاف چاپ مصر. عجیب چاپ مصر است. چقدر به این کتاب ارجاع داده می‌شود. کتاب معروفی است. آن جا چاپ شود، تصحیح نکنند، همین‌طور بماند. با این‌که این همه ارجاعات به آن داده می‌شود. ما هم در جلسه قبل بگوییم عبارت الابانه، با کلام او جور نیست.

شاگرد: کتاب ابن جبیر، کتاب «قرائات خمسه»؟

استاد: بله، آقا هم الخمسه را گفتند. من آورده‌ام، نگاه کنید. جامع البیان دانی مکرر می‌گوید ابن جبیر در الخمسه این را نقل کرده است. یعنی یک کتابی در السنه معروف بوده است. قراء می‌دانستند.

شاگرد: الخمسه چه کسانی بودند؟

استاد: ظاهراً غیر از کسائی و حمزه است. نمونه‌های اصلی بلاد خمسه است. نشد کتاب را ببینم.

شاگرد2: غیر ابن جبیر کتاب ثمانیه را نوشته یا غیر از الخمسه، الثمانیه هم نوشته؟ یعنی «الف غیره» یعنی غیر از کتاب الخمسه؟

استاد: این احتمال هم هست. اما اگر این جور بود، در کنار الخمسه، می‌گفتند ابن جبیر در الثمانیه این را گفته. دیگرانی مثل ابوشامه هم این جور فهمیده‌اند. این جور فهمیده‌اند که الخمسه برای او بوده است و الثمانیه برای دیگری. این برای نکته اول بود.

البته ذیل مباحثه جلسه قبل این مطالب هست. همچنین در صفحه‌ای که در خصوص احمد بن جبیر در فدکیه هست، آمده است. پس آقایانی که الآن تشریف آورده‌اید، نکته جلسه قبل را ملاحظه کنید؛ کتاب الابانة مکی بن ابی‌طالب که جلسه قبل صحبت کردیم، در چاپ مصر نزدیک یک سطر سقط دارد. همان عبارتی که در چاپ بیروت هست، همان عبارت درست است. این نکته اول بود.

شاگرد: سه کتاب اسم برده‌اند که دانی در جامع البیان از آن‌ها نقل می‌کند؛ الجامع، المختصر، الخمسه.

استاد: المختصر که مختصر الخمسه است. کتاب الجامع هم که ثمانیه نیست. معلوم می‌شود جامع او مفصل بوده است. قل از ابن جبیر که دویست و پنجاه و هشت وفات کرده، ابو عبید قاسم بن سلام دویست و بیست و هفت وفات کرده است. نزدیک سی سال می‌شود. ابو عبید کتابی دارد که به گمانم در پانزده قرائت است. ابن جزری گفت کتاب ابوعبید پانزده قرائت را آورده است. طبری بیست و پنج قرائت را آورده، ابو عبید در کتاب القرائاتش پانزده یا بیست قرائت را آورده است. خلاصه بین طبری و بین ابوعبید، ابن جبیر است که کتاب الخمسه را نوشته است.

بنابراین عبارتی که در مفتاح الکرامه خواندیم حل شد. «و ممّا یؤیّد ذلک ما قاله مکی بن أبی طالب: إنّ ابن جبیر قد صنّف قبل ابن مجاهد کتاباً فی القراءات و اقتصر علی خمسة أخبار علی عدد الأمصار الّتی أرسل عثمان إلیها المصاحف»2.

باز من شواهدش را آورده‌ام؛

در دو کتاب معروف ابوشامه هست؛ یکی «ابراز المعانی فی شرح الحرز الامانی»، دیگری هم «المرشد الوجیز» است. در دو کتابش عبارت مکی را نقل می‌کند. غیر از این‌ها هم سه کتاب دیگری هم بود. یکی النشر ابن جزری بود، یکی هم شاید البرهان زرکشی بود، دیگری هم الاتقان سیوطی بود. این‌ها مجموع کتاب‌هایی است که دلالت دارد بر درستی چاپ بیروت. بلکه حتی شاهد نمی‌خواهد. همین که ایشان فرستاده‌اند که چاپ بیروت این است، همان لحظه قاطع شدم که این درست است. شواهدش را هم جلوترها زیاد عرض کردم. ما قدیم از کتاب‌های خطی زیاد مباحثه کردیم. از کارهای بسیار رایج نساخ بوده؛ در دو سطر نزدیک هم یک کلمه تکرار می‌شد، وقتی ناسخ چشمش را برمی‌داشت که بنویسد، دفعه بعد که چشم می‌انداخت این کلمه را می‌دید و ادامه می‌داد. بعد می‌دید یا دوبار نوشته یا می‌دید بخشی را انداخته است. زیاد اتفاق می‌افتاد. آن جایی که دو بار نوشته بود را می‌نوشت «ز الی» یا «زائد الی» و آن بخش را بر می‌داشت. یا جایی را که حذف کرده بود در حاشیه می‌آورد و می‌گفت «صح». الآن هم اینجا روشن است. «و ألّف غيره كتابا، و سماه كتاب الثمانية»؛ کسی که در چاپ مصر الابانه را تایپ می‌کرد، اشتباه کرده است. حتی محققین کتاب ندیده اند یا تذکر نداده‌اند. آن‌ها در سایت‌ها بخشی برای تصحیح الخطأ دارند. اما در این بخش هم کسی تذکر نداده است. یک سطر از این کتاب مهم افتاده و مطلب هم عوض شده است.

در چاپ مصر داشته تایپ می‌کرده؛ «کتاب سمّاه الخمسه» بوده، دوباره که چشم انداخته تعبیر دوم را دیده؛ «كتابا وسماه "كتاب الثمانية"»، لذا دیگری را نوشته و جلو رفته است. لذا یک سطر افتاده است. در کتبی که قدیم می‌نوشتند این خیلی رایج است. چرا الآن نداریم؟ چون بر می‌گردند و تصحیح می‌کنند. اما قدیم تصحیح نمی‌شد. یا می‌گفتند «زائد الی» یا در حاشیه می‌نوشتند «صح». این برای جلسه قبل بود.

بررسی مقام سابع مفتاح الکرامه در قرائات؛ موافقت با نهج عربی

اما مقام سابع؛

السابع: هل یشترط فیها موافقة أهل النحو أو الأقیس عندهم أو الأشهر و الأفشی فی اللغة أم لا؟ بل العمل علی الأثبت فی الأثر و الأصحّ فی النقل؟3

این مقام سابع بحث خیلی خوب و جالب و سنگین دارد. من ابتدا عبارت ایشان را می‌خوانم. هر چه هم در ذهنم هست، عرض می‌کنم.

أمّا ما وقع فی المقام السابع فالظاهر من علمائنا و غیرهم عدم وجوب موافقة المتواتر أهل النحو أو الأقیس عندهم، و کم من قراءة أنکرها أهل النحو کإسکان «بارئکم و یأمرکم و ما یشعرکم» و نصب قوماً فی «لیجزی قوماً» و غیر ذلک، بل النحو ینبغی أن ینزّل علی القرآن المجید و أن یکون مستقیماً به لا العکس. و لا یجب موافقة الأفشی و الأظهر فی اللغة، لأنّ القراءة سنّة متّبعة یجب قبوله، و هذا الخبر مشهور و قد رووه عن زید بن ثابت4

عدم وجب موافقت قرائات با قواعد نحوی

«أمّا ما وقع فی المقام السابع فالظاهر من علمائنا و غیرهم»؛ فریقین می‌گویند: «عدم وجوب موافقة المتواتر أهل النحو أو الأقیس عندهم، و کم من قراءة أنکرها أهل النحو»؛ در یکی از صفحات دیدم یکی از اعزه نوشته شما نقل کردید که ابن جزری در النشر می‌گوید اولین کسی که قراء ایراد گرفت طبری است، ولی من پیدا نکردم. همان جا من عبارت النشر را آوردم. می‌گوید اولین نفر ابن جریر است.

شاگرد: جَرِیر است.

استاد: غیر از او زیاد جریر هستند. حالا بعضی از افراد جُریر بودند و بعضی جَریر بودند؟ هر دو را دارد؟ علی ای حال در النشر این را آورده‌اند.

اشکال نحویین و قرائت «بارئکم» در مجمع البیان

«انکرها اهل النحو»؛ اهل نحو آن را انکار کرده‌اند. «کإسکان «بارئکم و یأمرکم و ما یشعرکم»»؛ در مجمع البیان ذیل آیه مبارکه پنجاه و چهارم سوره مبارکه بقره، می‌فرمایند:

القراءة: قرأ أبو عمرو: وبارئكم، ويأمركم، وينصركم، باختلاس الحركة. وروي عنه السكون أيضا. والباقون: بغير اختلاس، ولا تخفيف5

اهل قرائت در خیلی از جاها اصطلاح تخفیف را به کار می‌برند.

بعد که ایشان به الحجة می‌رسند، تا اینجا می‌رسانند که هیچ دور نیست ابوعمرو اختلاس الحرکة کرده که در بین قراء یک فن است. آن چه که شنیده اشتباهی فهمیده و به سکون نقل کرده است. این را در الحجة مجمع البیان ملاحظه کنید.

شاگرد: یعنی چه؟

استاد: «بارئکم» را گفت ولی اختلاس کرد. اختلاس یعنی نمی‌گوید «بارِئِکم». سکون هم نیست. ولی اختلاس کسره دارد. یعنی از حرکت بدزدد و آن را خیلی کوتاه می‌کند، به‌نحوی‌که وقتی دیگری می‌شنود به خیالش می‌رسد که به سکون بوده است. لذا «روی عنه السکون» هم ممکن است از روی مسامحه بوده باشد. مرحوم شیخ الطائفه در تبیان وقتی می‌خواستند قرائت عاصم را تصحیح کنند، همین را فرمودند. فرمودند او از عاصم اشتباه فهمیده و نقل کرده است. و الا او این را انجام نداده است. لذا اگر اسکان باشد، نحویین ایراد گرفته‌اند ولی اگر از اختلاس باشد، یکی از انواع اصول القرائة است. نحوه خواندنی است که غیر از اعراب است. حرکت کسره را داده ولی اختلاس کرده است. «و ما یشعرکم» که باز اختلاس در حرکت است. «و یامرکم» هم همین‌طور است. چون وقت کم است به این اشاره‌ای عرض کردم، تفصیل آن بر عهده ذهن شریف خودتان باشد.

می‌فرمایند اهل نحو اسکان این‌ها را انکار کرده‌اند. گفته اند در اینجا «بارئکم» غلط است.

اشکال نحویین و قرائت «لیجزی قوما»

«و نصب قوماً فی «لیجزی قوماً» و غیر ذلک»؛ و همچنین اهل نحو، نصف «قوماً» را انکار کرده‌اند. در آیه «قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»6، به نظر ابن عامر بود که «لیُجزیَ قوماً» خوانده است. در مجمع البیان هم وقتی به اینجا می‌رسد طور دیگری ثبت کرده است. «لیُجزیَ قوماً» یعنی «لیُجزی الجزاءُ قوماً». مفعول دوم می‌شود. توضیحاتش را هم داده‌اند. در اینجا نحویین ایراد گرفته‌اند که باید بگویید «لیُجزیَ قومٌ». غلط است که بخوانید «لیُجزیَ قوماً». این هم اشکال دیگری است که به یکی از قراء گرفته شده است.

خب آیا لازم است این‌ها را غلط بگیریم؟ می‌گویند نه. چون خود این‌ها غلط کرده‌اند که این‌ها را غلط گرفته‌اند.

«القرائة سنة متبعة» و عدم قبول اشکال نحویین

«بل النحو ینبغی أن ینزّل علی القرآن المجید و أن یکون مستقیماً به لا العکس. و لا یجب موافقة الأفشی و الأظهر فی اللغة، لأنّ القراءة سنّة متّبعة یجب قبوله، و هذا الخبر مشهور و قد رووه عن زید بن ثابت»؛ «القرائة سنة متبعة» را از زید به ثابت نقل کرده‌اند اما زید از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل نکرده است. این حدیث مرفوعه نیست ولی عبارت مفتاح الکرامه هم دلالت خوبی بر این دارد. اما این عبارت در جواهر تبدیل به چیزی شده که باید ماخذ آن را پیدا کنیم. عوض شدن این عبارت مئونه می‌برد.

نسبت تعبیر «القرائة سنة متبعة» به پیامبر ص توسط صاحب جواهر

صاحب جواهر برای این‌که تواتر را رد کنند، «لایقال» دو صفحه‌ای گفته اند. بعد شروع به جواب دادن کردند. «والمرسل المشهور نقلا في كتب الفروع لأصحابنا وعملا «القراءة سنة متبعة»»7. در کتب فقهی به حرف زید بن ثابت که روایت مرسل نمی‌گویند، وقتی در جواهر مرسل می‌گویند یعنی مرفوعه است و به معصوم نسبت داده شده ولی سندش مرسل باشد. ایشان به این صورت تعبیر کرده‌اند، به خلاف مفتاح الکرامه که الآن خواندیم. فرمودند: «و هذا الخبر مشهور و قد رووه عن زید بن ثابت»8. منابعش را در فدکیه آورده‌ام. صفحه‌ای به نام «القرائة سنة متبعة» هست. در مقابل کسانی بود که بدون استاد مصحف را دست گرفته بودند و خوانده بودند. حماد الراویة این‌گونه بود. بسیار کثیر الاطلاع بود و قرائاتی را خوانده بود. همه هم دست می‌گرفتند و می‌گفتند حماد به این صورت خواند. چرا؟ چون استاد نداشت و سماع نشده بود و سند نداشت. «ليكون لهم عدوا وحربا»9، خب هیچ‌کدام از قراء به این صورت قرائت نکرده‌اند. آیه به‌صورت «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا»10 است ولی حماد روایه «و حربا» خوانده است. عرض می‌کردم که شاید از حیث مفاد مناسب‌تر باشد؛ چون بعداً با فرعون درگیر می‌شود و موجب به کشته شدن او می‌شود؛ اما احدی از قراء این را ندارند. وقتی حماد به این صورت می‌خواند همه او را مسخره می‌کردند. می‌گفتند از جیبت در آورده‌ای؟! به این‌ها صُحُفیین می‌گفتند. یعنی قرآنی که نقطه و اعراب نداشت را خودش همین‌طور می‌خواند. همانی که الآن ما می‌گوییم «ان یکون علی النهج العربی». خب آقایانی که «علی النهج العربی» می‌گویند، این‌ها را چه کار می‌کنند؟! آیا جایز می‌دانند؟! «و حربا» هم نهج عربی است. یا این‌که دوباره مجبور هستند به قرائات بر گردند و بگویند روایت نشده است؟ خیلی نظیر دارد. این از همان اول جا گرفته بود که صحفیین همین‌طور به هر چه رسیدند خوانده‌اند.

شاگرد: تعبیر «خبر» توسط صاحب مفتاح تعبیر درستی است.

استاد: بله، تعبیر صاحب مفتاح الکرامه درست است ولی صاحب جواهر این‌طور فرموده‌اند. «و المرسل المشهور نقلا فی کتب فروع الاصحاب و عملاً»؛ یعنی به این روایت فتوا هم داده‌اند. «القرائة سنة متبعة». بنابراین در ظاهر جواهر این تعبیر به‌صورت روایت منسوب به پیامبر ص آمده است. ولی در این چندین سالی که من این را در جواهر دیده بودم، من هیچ شاهدی برای این‌که در کتب فقهی و روائی و … این لفظ را به حضرت نسبت داده باشند، پیدا نکردم. مرحوم شیخ الطائفه در تبیان مکرر «متبوعه»، «متّبعة»، «سنة» و … را دارند.

استشهاد به قرائات -دون الاحادیث- توسط نحویین، دلیلی بر پذیرش آن‌ها از رسول الله ص

این عبارت ایشان در مقام سابع بود که خیلی خوب بیان کردند که اهل نحو نمی‌توانند ایراد بگیرند. اما قضیه، همین یک کلمه نیست. مقام سابع از نظر بستری که در آن بحث‌های مفصلی صورت گرفته، خیلی وسیع است. در فدکیه سه صفحه هست؛ در این سه صفحه این مطالب آمده است. یکی صفحه «تعارض بین نحو و قرائات»، صفحه دیگر «اعتراضات به قراء» است، صفحه سوم هم «استشهاد نحات به قرائات- عدم استشهاد به حدیث» است.

قبلاً گفته بودم و الآن هم با اشاره عرض می‌کنم. یکی از مهم‌ترین دلیل ها، در فضای کسانی که تخصصی کار می‌کنند، این است: قرائات زیادی که در صدر اسلام بود، حتی بزرگ‌ترین نحاتی که علم نحو را در قرن دوم پایه ریزی کردند -اول بصریین و کمی بعد کوفیین- به قرائات استشهاد می‌کردند. اما تحاشی محکمی داشتند از استشهاد به احادیث نبوی ص. خود این عمل دلالت دارد که این قرائات را به پیامبر می‌رساندند نه به اجتهاد قراء. استدلالشان این بود که حدیث نقل به معنا می‌شد، وقتی یک حدیث می‌آید و می‌خواهد یک قاعده نحوی را نقص کند یا تأیید کند فایده‌ای ندارد. این برای بعد از اسلام است. برای راوی است. حدیث را نقل به معنا کرده است. لذا ما نحات به حدیث استشهاد نمی‌کنیم. چون معلوم نیست که حدیث عین عبارت خود حضرت باشد. بله، اگر متواتر لفظی باشد، قبول است. اگر متواتر لفظی نباشد، نحوی نمی‌تواند به حدیث استشهاد کند. چون بعد از اسلام است. به اشعار جاهلیت، به خود قرآن کریم چون آن زمان نازل شده، استشهاد می‌کنند. بااین‌حال همه نحات متفق هستند که به قرائات استشهاد می‌کنند. این یعنی قرائات را در زمان خود حضرت می‌دانند. ناظر می‌دانند. نه حرف صاحب جواهر که فرمودند: «من مارس کلماتهم» می‌فهمد که همه این قرائات از اجتهادات قراء است. خب اگر قرائات از اجتهادات بود، از همان قرن دوم که نحو شروع شد، این‌ها می‌فهمیدند از اجتهاد این‌ها است. خلیل بن احمد که موسس نحو بصریین است، سیبویه هم که شاگردش است، بعد هم آن شیعی بزرگ ابوجعفر رواسی که موسس مذهب نحویین کوفه است. «رواسی» از رأس است. خیلی آدم بزرگی است. صفحه مفصلی در فدکیه برای او ایجاد کرده‌ام. در نجاشی هست؛ ببینید؛ خیلی مهم است. یکی از پایه‌گذاران نحو کوفی در قبال خلیل بن احمد، ابوجعفر رواسی است که همه اهل‌سنت آورده‌اند و از او صحبت کرده‌اند. مذهب کوفی را او پایه‌گذاری کرد و بعداً ادامه پیدا کرد.

علی ای حال این نحویین بزرگ به قرائات استشهاد می‌کردند. یکی از قراء سبعه، کسائی است. حمزه هم این‌چنین است. این‌ها از خلیل بن احمد که موسس مکتب بصریین نحو است، متأخر هستند. آن وقت بگوییم قرائت کسائی که از اجتهادات او است، گفته من خوشم می‌آید که این جور بخوانم. مثلاً این جور خوب در می آید! این‌ها قرائتی از اجتهاد او می‌شود؛ اما نحویین و موسس نحو که قبل از او بودند، قرائات را به‌عنوان نازل وحی حساب می‌کردند و به آن استشهاد می‌کردند. در بستر قبل از اسلام به آن‌ها استشهاد می‌کردند.

شاگرد: چرا فرمودید کسائی متأخر از خلیل است؟

استاد: چون کسائی از قراء سبعه است، شما می‌گویید قرائتی که او می‌گوید، از اجتهاد خودش است؛ اگر قرائت به اجتهاد بود، چون در آن زمان مرسوم بود، ممکن نبود خلیل بن احمد که قبل از او بود، ممکن نبود به این قرائاتی که یک عمر جلوی چشمش بود و همه با اجتهاد خودشان بود، استشهاد کند برای قاعده اصلی نحوی در کوفه و بصره. اصلاً چنین چیزی ممکن نبود. خود خلیل بن احمد یکی از منابع مهم قرائات است.

شاگرد2: منظورتان این است که قرائت متأثر از نحو نبوده؟ با این‌که این‌ها متأخر بودند، متأثر از علمی که آن‌ها پایه ریزی کردند، نبودند؟

استاد: نه، عرض من این است: عمل نحویین موکدا بر عدم استشهاد به حدیث در قواعد نحوی است، چون نقل به معنا می‌شود. در قبالش سیره مستمره آن‌ها بر استشهاد به قرائات مختلفه است.

تقدم نحویین از قراء؛ تداول قرائات و اختیار القرائة توسط قراء

شاگرد2: خلیلی که متقدم بر کسائی است، چگونه می‌تواند به قرائت او استشهاد کند؟

استاد: صاحب جواهر می‌گویند قرائت او از اجتهاد خودش است. محال بود که کسائی بتواند به اجتهاد خودش یک قرائتی را در بیاورد. زمان او هزاران نفر حافظ بودند و این قرائت را می‌دانستند. کسائی اختیار القرائه کرد. مختار او این قرائتی است که همه نحویین می‌دانستند و دیگران هم می‌دانستند و سر آن بحث می‌کردند. این اختیار القرائة برای کسی که مانوس با این مباحث باشد، یک امر روشن کالشمس است. لذا قرطبی حرف خیلی مهم زد؛ گفت بسیاری از این قراء سبعه چند مختار دارند. درست هم هست. علامه طباطبایی فرمودند خود صاحبه ای که اقراء می‌کردند، خودشان چند مصحف داشتند. یعنی آن‌ها اختیار القرائه بود. لذا چون نحات این را می‌دانستند مشکلی نداشتند. چون کسی قرائت را از جیبش در نمی‌آورد. از جانب خدا است، سند دارد و جلو می‌رود.

شاگرد: چون سند داشته طبق آن جلو می‌رفتند.

استاد: اتفاقا نکته این است که در فضای نحو دیگر مقید به تواتر نیستند. چرا؟ چون اجتهاد نیست و نقل به معنا هم نیست. وقتی می‌گوید قرائت این بود، ملتزم است به این‌که لفظ را بیاورد.

شاگرد2: یعنی ملتزم بود که قانون نحوی را عوض کند به‌خاطر قرائت؟

استاد: نحات منتظر تواتر هم نیستند. می‌گویند متواتر که معلوم است. اما یک قرائت غیر متواتر مثل نقل شعری توسط یک نفر از عرب جاهلی است. نحویین قبول می‌کنند یا نه؟ شما بودید که این شعر را گفت؟! نبودی. ولی از نقل خبر واحد می‌گویی این شعر برای زمان جاهلی است. نحوی مشکلی ندارد. می‌گوید ولو خبر واحد است، اما چون برای آن زمان است من به این خبر استشهاد می‌کنم. لذا به یک خبر که قرائت بود، استشهاد می‌کردند. چون در قرائت ملتزم بودند که لفظ را بیاورد. می‌گویند این کلام خدا است. اقراء کرده‌اند. خیلی روشن است.

لذا این‌که فرمودند نحات استشهاد می‌کنند، خیلی مهم است. آن سه صفحه را ملاحظه کنید. حالا ایرادات را عرض کنیم.

معرفی کتاب «دراسات لاسلوب القرآن الکریم»

یک کتاب خیلی خوبی در اینجا هست. جلوترها گفتم. یادآوری آن خیلی خوب است. در زمان ما هم که این برنامه‌های هوش مصنوعی آمده، پیشنهادی که برای کتاب حسن جبل دادم را در اینجا عرض می‌کنم. کتاب حسن جبل در لغت یک روشی را اعمال کرده که الآن اگر با تکنیک‌های امروزی هوش مصنوعی این کتاب در نظمی که هوش مصنوعی به آن می‌دهد وارد شود، زمینه‌ساز خیلی از چیزهای خوبی است. این برای لغت بود.

اما در قرآن کریم کتاب خیلی خوبی که قبلاً عرض کردم، برای محمد عبد الخالق عضيمة است. کتاب «دراسات لاسلوب القرآن الکریم». شاید ده-یازده جلد است. بیست و پنج سال متصلا عمر خودش را صرف این کتاب کرده است. چه کتاب عالی ای است. ببینید معجم لفظی داریم؛ مثل کتاب‌های لغت. این کتاب معجم صرفی، نحو و اسلوب لغت است. محمد شاکر مصری هم برای آن مقدمه نوشته است. یک کلمه می‌گوید؛ می‌گوید آقایان شما با این کتاب مواجه هستید که اگر یک گروه این را می‌نوشتند حقش بود و برایشان باقیات و صالحات بود. اما این کتاب را یک نفر نوشته است. می‌گوید باید این کتاب را یک گروه می‌نوشتند. یعنی این قدر این کتاب زحمت کشیده است.

ردی بر تلحین نحویین بر قرائات، در کتاب «دراسات لاسلوب القرآن الکریم»

خب این کتاب چیست؟ تمام کلمه به کلمه قرآن کریم را از حیث نقش صرفی، نقش نحوی و نقش اسلوب لغت بحث کرده است. نقش اسلوب لغت همانی است که الآن زبان شناس ها بافت می‌گویند. به قدری جلو می‌روند که می‌گویند یک لغت معنا ندارد و باید در بافت معنای آن را پیدا کنیم. ایشان می‌گوید اسالیب القرآن. در اسلوب و سیاق تمام حروف معانی را که در هر آیه‌ای آمده بیان کرده است. جالب این است که می‌گوید: ای آقایان نحوی شما به قراء اشکال می‌کنید؟! خیلی مدافع قراء است. می‌گوید این اشکالات و تلحین ها همه بی خودی است. این تلحین ها هم تاریخ مفصلی دارد. مفصل بررسی کرده است. بعد می‌گوید بیایید من مواردی را نشان می‌دهم که شما توجه نکرده‌اید؛ در قرآن کریم هست و متواتر هم هست. فلان قرائت نیست که تلحین کنید. خودتان آن‌ها را قبول دارید و درعین‌حال مخالف قواعد شما است. شروع می‌کند نام بردن. مقدمه آن را در فدکیه گذاشتم. در الشامله هم هست. ظاهراً چاپ دوم را سعودی چاپ کرده است. سعودی جایزه عالمیه هم به آن داده است. به گمانم مصری بوده و از اساتید الازهر بوده است.

بنابراین یکی از بهترین کتاب‌های زمان ما که می‌تواند به هوش مصنوعی داده شود و هوش مصنوعی روی آن کار کند و فوائدی را داشته باشد. او یک نفر بوده ولی می‌تواند از زحمات او استفاده کند. این کتاب به قشنگی مقام سابع را توضیح می‌دهد. این‌که علماء فرمودند لازم نیست قرائات موافق نحو باشد، به وفور و قشنگ توضیح می‌دهد که اصلاً شما دارید اشتباه می‌کنید.

عدم دستوری بودن زبان؛ فطرت و ارتکاز زبانی

در ایران توسط ابوالحسن نجفی کتابی نوشته شده بود، به نام «غلط ننویسیم». به این‌ها زبان دستوری می‌گویند. دستور زبان دارد، حساب و کتاب دارد. نحات می‌گویند همین‌طور دهانت را باز کنی و هرچه شد را بگویی؟! باید روی ضابطه حرف بزنی. اگر هم قاری یک چیزی را گفت ما از او نمی‌پذیریم. باید طبق نحو و ساختار دستوری باشد. یکی دیگر از اساتید مهم زبان که در یک سطح بالاتری درس زبان را خوانده بود و آشنا شده بود، تا این کتاب «غلط ننویسیم» بیرون آمد، او یک ردیه ای بر آن نوشت که «بیاییم غلط بنویسیم». استادی بود که از حیث درک زبانی بالاتر از او بود. چرا؟ یک زبان است که شما برای آن دستور درست می‌کنید؛ این جور نگو، این جور بگو! می‌گوید زبان فطرت بشر است. خیلی از جاها وقتی شما به فطرت و ارتکازی که از زبان دارید یک عبارت را می‌گویید و مشکلی با آن ندارید. اما او می‌آید و می‌گوید غلط گفتی! می‌گوید همین غلط من کاشف از این است که دستورات تو غلط است. دستورات تو کاملاً نتوانسته زبانی که من با آن صحبت می‌کنم را مدون کند و پیاده کند و نشان بدهد. لذا گفت «بیاییم غلط بنویسیم». بگذارید یک بچه طبق همانی که از پدر و مادر یادگرفته انشاء بنویسد. بعد می‌گوییم اینجا را غلط نوشتی، اینجا را کم آوردی! نه، شما باید صبر کنید. شبیه فرمایش آسیدعلی نجف آبادی. ایشان که نجف رفتند فرمودند نوشته‌های علماء نجف را بیاورید تا من بخوانم. مبیضة را نیاورید، مسودة را بیاورید، از جایی که غلط نوشته بیشتر استفاده می‌کنم تا جایی که بعداً در مبیضة تصحیح کرده است. یک عالم بزرگ این حرف را می‌زند. اتفاقا در ذهن من طلبه دلالت بر علوّ علمی او دارد. از همان روز اولی که این را شنیدم عظمت علمی مرحوم آسید علی نجف آبادی در ذهنم بالا رفت.

شاگرد: ظاهراً مدعی اعلم من فی الارض بودند!

استاد: آقای کازرونی ایشان را دیده بودند. در وصف ایشان چیزی می‌گفتند که من هیچ وقت نگفتم. یعنی از بی آلایشی ایشان می‌گفتند. این جور عالمی، این جور بی آلایش! اعلم فی الارض؛ ماشاءالله حکمت و فقه و همه چیز می‌دانستند. وقتی به آن جا رفته بودند می‌گفتند من از جایی که خط زده، بیشتر استفاده می‌کنم. کسی است که ذهنش کاملاً محیط است، جوال و فعال است، می‌فهمد. گویا بر ذهن این متفکر احاطه پیدا می‌کند که چه شد و چطور اشتباه کرده است. منشأ این اشتباه چیست. چرا برگشت.

لذا وقتی اهل زبان روی فطرت زبان دانی خود یک صحبتی می‌کنند، نحوی می‌گوید غلط گفتی! اگر نحوی مثل آن آقایی که گفت بیایید غلط بنویسیم، با سطح بالاتری از زبان آشنا باشد، می‌گوید ما از این غلط ها استفاده‌ای می‌کنم، بیش از آن جایی که درست حرف می‌زنی. چرا؟ باید مقدماتش طی شود و کار شود.

پذیرش بدون شرط قرائات متواتر و مشروط کردن قرائات غیر متواتر به سه شرط توسط ابن جزری

شاگرد2: با توجه به این‌که این نکات در دست ابن جزری بوده، یکی از شروط را موافقت با عربیت می‌گفت. در ذهن او چه نکته‌ای بوده؟

استاد: توضیح داد. می‌گفت موافقت با اهل لسان ولو بوجه. لذا همان جا گفت ما قرائتی را پیدا نکردیم که «ولو بوجه» بشود.

شاگرد2: با توجه به این نکات چرا باید این حرف را بزنند؟ چون اصلاً نیازی به موافقت نیست.

استاد: ببینید ابن جزری سه شرط مهم را می‌گوید و مدام در کتاب‌ها می‌آورند. درحالی‌که بد تلقی شده است. می‌گوید سه شرط دارد، موافقت با رسم المصحف، سند صحیح و موافقت با عربیت. بعد یک قید بسیار مهمی را در ادامه می‌گوید. واضح هم هست ولی چون همه این سه تا را می‌گویند، آن قید و آن واضحات مخفی می‌شود. ابن جزری می‌گوید اگر یک قرائتی آمد که متواتر یا مشهور است، اصلاً نیازی به این سه تا نیست. در قرائت ابوعمرو که از قراء سبعه است، مخالف با مصحف داریم. اصلاً توهم آن در ذهن ابن جزری نمی‌آید که بگوید این قرائت متواتره چون مخالف مصحف است، پس هیچی. خب چرا آن سه تا را گفت؟ مبنای ابن جزری در المنجد المقرین این بود که شرط قبول قرائات تواتر است. بعد از فاصله‌ای گفت اگر تواتر را شرط کنیم خیلی از قرائات کنار می‌رود. متخصص می‌فهمد که کفران نعمت است و ظلم به قرائاتی است که صحیح است. لذا می‌گوید نظرم عوض شد. متواترات جای خودش باشند. هیچ شرطی هم ندارند. تواتر در قبول قرائات کافی است. ولو مخالف مصحف باشد. مثل قرائت ابوعمرو در «انّ هذین لساحران». مشکلی ندارد. پس متواترات جدا است. ولی می‌گویند چون نظرم عوض شده، می‌گویم قرائتی که متواتر یا مشهور نیست، ولی سند صحیح دارد؛ یعنی به مشایخ و اساتید عادل خبره سند صحیح دارد، این‌ها مقبول است. اینجا که می‌خواهد قبول کند، می‌گوید ولی سه شرط دارند. شرط موافقت با مصحف. چرا این را می‌گویند؟ چون طیف وسیعی از قرائات و روایاتی که مثل ابن شنبوذ می‌خواند را بیرون کند. بعد هم موافقت با عربیت را شرط کرد. یعنی حالا که خبر واحد شد، الآن نمی‌شود یک امر خلاف مسلمات نحو باشد و با همین خبر واحد قبول کنیم. البته در سند صحیح باز حرف‌هایی دارند. خود ابن تیمیه که مقری نبوده -البته جدش مقری بوده است- در کتاب الفتاوی می‌گوید اگر سند صحیح داشت، حتی در نماز هم بخوانید مانعی ندارد. ابن جزری سال‌ها بعد از ابن تیمیه بوده است. ابن تیمیه هفتصد و بیست و هشت وفات کرده ولی ابن جزری هشتصد و سی و سه وفات کرده است. علی ای حال ابن تیمیه می‌گوید اگر سند خوبی داشته باشد می‌توانید در نماز بخوانید. فقط یک تفصیل می‌دهد. به گمانم تفصل او را ابن جزری در مقدمه النشر آورده است.

شاگرد: در ذهنم می‌آید که این شروطی که گفتم برای محقق کردن موضوع اجماع است.

استاد: نه، کسی که معاصر ابن جزری بود و شرح طیبة النشر را نوشت، ایشان به ابن جزری تند می‌شود. می‌گوید این‌ها چه حرفی است که سندش صحیح باشد و …! همانی که علماء و قراء می‌گفتند تواتر است. دوباره بر می‌گرداند.

والحمد لله رب العالمین

کلید: تواتر قرائات، قرائات شاذة، قرائات صحفیین، حماد راویة، سنة متبعة، القرائة سنة، دراسات لاسلوب القرآن، موافقت با نهج عربی، نهج عربی،

1 المرشد الوجيز إلى علوم تتعلق بالكتاب العزيز (1/ 159)

2 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 222

3 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 213

4 همان 222

5 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 216

6 الجاثیه 14

7 جواهر الكلام نویسنده : النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن جلد : 9 صفحه : 292

8 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 222

9 تصحيفات المحدثين (1/ 147)

10 القصص 8

















جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل